عشق از نو “پارت”(8)
ویو یک ساعت بعد
با صدای در از خواب بلند شدم هنوزم رو مبل بودم با همون لباسا درو باز کردم جیهوپ بود سلام کردم
»بهتری
_اوه ممنونم
»با بچها داریم میریم پارک جنگلی آتیش روشن کنیم با کوکی بیاین پایین منتظرتونیم
_کوکی مگه نیومده پایین
»نه
_پس هنوز نیومده
»عیب نداره لباساتو عوض کن بیا ما پارکینگ منتظرتیم
_باشه
درو بستم رفتم سمت چمدونم بازش کردم یه لباس لش ورداشتم با شلوار مشکی موهام و درست کردم عطر زدم کارت اتاق عم گذاشتم تو جیبم رفتم سمت پارکینگ با بچها رفتیم تو ون حرکت کردیم سمت جنگل رسیدیم من پشت بچها میومدم آتیش روشن کردیم از پشت ون صندلی آوردیم نشستم رو به روی من صندلی خالی کوکی بود تو فکر بودم که الان کجاست مینسو کیه چکاره کوکیه که یهو ینفر نشست سر جای کوکی نگاش کردم کوکی بود بیخیالش شدم با حالت پوکر دوباره نگا کردم به آتیش رفتم تو فکر
ویو جونگکوک
ته ته رو گذاشتم رو مبل و از لباش بوسیدم از اتاق رفتم بیرون سوار ماشین شدم تو راه زنگ زدم جونگیون علامتش @
@او سلام کوکی
+سلام
@شندیم اومدی پاریس
+اره تازه رسیدم
@بیا پیش ما
+کجایین
@دریا
+بچها هستن؟
@او اره
+اومدم
رفتم پیش بچها که دیدم مینسو عم هست خواستم برگردم که جونگیون بلند شد داد زد
@کوکیییییییی
+اوه…عا…ع…سل…سلام…بچها(با لبخند استرسی)
رفتم نشستم مینسو هی نگام میکرد اهمیتی ندادم با جونگیون و چه یونگ میخندیدم بعد یک ساعت بلند شدم علامت یونگ -
-کجا میری هیونگ
+میرم هتل پیش پسرا تا الانم ته ته بیدار شده نگرانمه
@او هیونگ بالاخره بدستش آوردی
+اره امشبم میخوام مهر مالکیت و بزنم روش
@اووووووووووووو
-خوشبحالت هیونگ
@کیف میکنیا امشب
+هووممم من دیگه برم
@خدافظ
-خوشبگذره
سوار ماشین شدم رفتم سمت هتل دیدم پسرا نیستن زنگ زدم به جیهوپ گفت اومدیم جنگل لوکیشن فرستاد با بادیگارد رفتم سمت جنگل جیمین اومد سمتم بغلم کرد براید استایل بغلش کردم نشوندمش سر صندلی خودش خودمم نشستم سر جام تهیونگ نگام کرد سعی کردم بهش اهمیت ندم دست جیمین و گرفتم که بچها نشستن باهم حرف میزدیم ولی فکرم پیش ته بود که داشت به آتیش نگا میکرد با چشم به یونگی گفتم ازش حالشو بپرسه
ویو تهیونگ
تو افکارم غرق بودم بودم که بت صدای ینفر همه چی از سرم پرید دیدم کنار بچه هام لب ساحل رو صندلی
^هیونگ
_…..
^ته ته
_….
^تهیونگ
؛تهیونگگگگگ (با کمی داد )
_ب..بل…بله…جانم هیونگ
^کجایی پسر دارم صدات میکنم
_ببخشید تو فکر بودم
؛به چی فکر میکردی
_داشتم فک میکردم کجاها قراره خوشبگذرونیم
*قراره این یه هفته کلی بهمون خوشبگذره نگران نباش
_اوه مرسی
ویو کوکی
نامی گفت بازی کنیم هممون موافق بودیم ته هنوز تو فکر بود که با صدای نامجون گفت باشه
/بیاین سوال بازی کنیم
»؛*^+موافقم
/تو چی ته ته
_او البته
با بچها بازی میکردیم که افتاد به کوکی و جین
*ج یا ح
؛بگو جرات یکم باحالش کن هیونگ
+باشه جرات
*همممم ینفرمون و ببوس
+خب جیهوپ
»چرا من (با خنده )
+اومم بیا اذیت نکن (با خنده )
بچها بلند شدن سرامونو چسبوندن بهم لبامون خورد بهم بچها منفجر شدن از خنده تهیونگ داشت با بغض نگام میکرد خواستم اون لحضه بمیرم ولی من حرصش دادم بجایی که اونو جلو همه ببوسم رفیقم و بوسیدم ته بلند شد
ویو تهیونگ
وقتی جیمین گفت جرات انتخاب کن جین گفت ینفر ببوس بعد نگا کرد به من چشمک زد لبخند زدم چون فهمیدم بخواتر من گفت که منو ببوسه ولی کوکی جیهوپو انتخاب کرد جیهوپ درخواست کرد یکی دیگه رو ببوسه ولی کوکی جیهوپو بلند کرد پسرا جیغ و داد میکردن آخرم شوگا سرشونو کوبید بهم لباش خورد به لبای جیهوپ قلبم برای دومین بار از طرف کوکی ترد شد بغض گلومو چنگ میزد داشت گریم میگرفت کافی بود ینفر حالمو بپرسه تا از درد جیغ بزنم بلند شدم که برم
/تهیونگ !!!
*کجا میری ؟
_عا…عم…میرم….تو..یعنی...داخل…ون (با استرس)
*ما که هنوز خثشگذرونیمون مونده عزیزم
+بابا خستم تو هواپیما نتونستم استراحت کنم
/باشه برو بخواب مام جمع میکنیم میایم داخل
رفتم سمت ون درو بستم نشستم سر تخت گریه کردم
ویو کوکی
تهیونگ بلند شد رفت تو ون معلوم بود میخواد گریه کنه ولی گفت خستم و رفت نگرانش شدم با کمک بچها وسایل و جمع کردیم رفتیم داخل سر جاهامون دراز کشیدیم ته طبقه بالای تخت من بود یونگی عم رفت کنار جیمین خوابید
؛چرا رو من میخوایی
^چون دوس دارم
؛جات بالاعه
^ولی من دوس دارم روی تو بخوابم
؛چرااا
^چون دوست دارم
؛ثابت کن
شوگا لباشو گذاشت رو لبای جیمین و عاشقانه میبوسید از هم جدا شدن بهم لبخند زدن شوگا کنار جیمین دراز کشید
*دیدی بچهامون همو بوسیدن
/تربیت تو بوده
*دهنتو ببند
هممون خندیدیم که جیمین بلند شد ازمن سوال کرد
؛کوکی
بقیش اسلاید بعدی ...
با صدای در از خواب بلند شدم هنوزم رو مبل بودم با همون لباسا درو باز کردم جیهوپ بود سلام کردم
»بهتری
_اوه ممنونم
»با بچها داریم میریم پارک جنگلی آتیش روشن کنیم با کوکی بیاین پایین منتظرتونیم
_کوکی مگه نیومده پایین
»نه
_پس هنوز نیومده
»عیب نداره لباساتو عوض کن بیا ما پارکینگ منتظرتیم
_باشه
درو بستم رفتم سمت چمدونم بازش کردم یه لباس لش ورداشتم با شلوار مشکی موهام و درست کردم عطر زدم کارت اتاق عم گذاشتم تو جیبم رفتم سمت پارکینگ با بچها رفتیم تو ون حرکت کردیم سمت جنگل رسیدیم من پشت بچها میومدم آتیش روشن کردیم از پشت ون صندلی آوردیم نشستم رو به روی من صندلی خالی کوکی بود تو فکر بودم که الان کجاست مینسو کیه چکاره کوکیه که یهو ینفر نشست سر جای کوکی نگاش کردم کوکی بود بیخیالش شدم با حالت پوکر دوباره نگا کردم به آتیش رفتم تو فکر
ویو جونگکوک
ته ته رو گذاشتم رو مبل و از لباش بوسیدم از اتاق رفتم بیرون سوار ماشین شدم تو راه زنگ زدم جونگیون علامتش @
@او سلام کوکی
+سلام
@شندیم اومدی پاریس
+اره تازه رسیدم
@بیا پیش ما
+کجایین
@دریا
+بچها هستن؟
@او اره
+اومدم
رفتم پیش بچها که دیدم مینسو عم هست خواستم برگردم که جونگیون بلند شد داد زد
@کوکیییییییی
+اوه…عا…ع…سل…سلام…بچها(با لبخند استرسی)
رفتم نشستم مینسو هی نگام میکرد اهمیتی ندادم با جونگیون و چه یونگ میخندیدم بعد یک ساعت بلند شدم علامت یونگ -
-کجا میری هیونگ
+میرم هتل پیش پسرا تا الانم ته ته بیدار شده نگرانمه
@او هیونگ بالاخره بدستش آوردی
+اره امشبم میخوام مهر مالکیت و بزنم روش
@اووووووووووووو
-خوشبحالت هیونگ
@کیف میکنیا امشب
+هووممم من دیگه برم
@خدافظ
-خوشبگذره
سوار ماشین شدم رفتم سمت هتل دیدم پسرا نیستن زنگ زدم به جیهوپ گفت اومدیم جنگل لوکیشن فرستاد با بادیگارد رفتم سمت جنگل جیمین اومد سمتم بغلم کرد براید استایل بغلش کردم نشوندمش سر صندلی خودش خودمم نشستم سر جام تهیونگ نگام کرد سعی کردم بهش اهمیت ندم دست جیمین و گرفتم که بچها نشستن باهم حرف میزدیم ولی فکرم پیش ته بود که داشت به آتیش نگا میکرد با چشم به یونگی گفتم ازش حالشو بپرسه
ویو تهیونگ
تو افکارم غرق بودم بودم که بت صدای ینفر همه چی از سرم پرید دیدم کنار بچه هام لب ساحل رو صندلی
^هیونگ
_…..
^ته ته
_….
^تهیونگ
؛تهیونگگگگگ (با کمی داد )
_ب..بل…بله…جانم هیونگ
^کجایی پسر دارم صدات میکنم
_ببخشید تو فکر بودم
؛به چی فکر میکردی
_داشتم فک میکردم کجاها قراره خوشبگذرونیم
*قراره این یه هفته کلی بهمون خوشبگذره نگران نباش
_اوه مرسی
ویو کوکی
نامی گفت بازی کنیم هممون موافق بودیم ته هنوز تو فکر بود که با صدای نامجون گفت باشه
/بیاین سوال بازی کنیم
»؛*^+موافقم
/تو چی ته ته
_او البته
با بچها بازی میکردیم که افتاد به کوکی و جین
*ج یا ح
؛بگو جرات یکم باحالش کن هیونگ
+باشه جرات
*همممم ینفرمون و ببوس
+خب جیهوپ
»چرا من (با خنده )
+اومم بیا اذیت نکن (با خنده )
بچها بلند شدن سرامونو چسبوندن بهم لبامون خورد بهم بچها منفجر شدن از خنده تهیونگ داشت با بغض نگام میکرد خواستم اون لحضه بمیرم ولی من حرصش دادم بجایی که اونو جلو همه ببوسم رفیقم و بوسیدم ته بلند شد
ویو تهیونگ
وقتی جیمین گفت جرات انتخاب کن جین گفت ینفر ببوس بعد نگا کرد به من چشمک زد لبخند زدم چون فهمیدم بخواتر من گفت که منو ببوسه ولی کوکی جیهوپو انتخاب کرد جیهوپ درخواست کرد یکی دیگه رو ببوسه ولی کوکی جیهوپو بلند کرد پسرا جیغ و داد میکردن آخرم شوگا سرشونو کوبید بهم لباش خورد به لبای جیهوپ قلبم برای دومین بار از طرف کوکی ترد شد بغض گلومو چنگ میزد داشت گریم میگرفت کافی بود ینفر حالمو بپرسه تا از درد جیغ بزنم بلند شدم که برم
/تهیونگ !!!
*کجا میری ؟
_عا…عم…میرم….تو..یعنی...داخل…ون (با استرس)
*ما که هنوز خثشگذرونیمون مونده عزیزم
+بابا خستم تو هواپیما نتونستم استراحت کنم
/باشه برو بخواب مام جمع میکنیم میایم داخل
رفتم سمت ون درو بستم نشستم سر تخت گریه کردم
ویو کوکی
تهیونگ بلند شد رفت تو ون معلوم بود میخواد گریه کنه ولی گفت خستم و رفت نگرانش شدم با کمک بچها وسایل و جمع کردیم رفتیم داخل سر جاهامون دراز کشیدیم ته طبقه بالای تخت من بود یونگی عم رفت کنار جیمین خوابید
؛چرا رو من میخوایی
^چون دوس دارم
؛جات بالاعه
^ولی من دوس دارم روی تو بخوابم
؛چرااا
^چون دوست دارم
؛ثابت کن
شوگا لباشو گذاشت رو لبای جیمین و عاشقانه میبوسید از هم جدا شدن بهم لبخند زدن شوگا کنار جیمین دراز کشید
*دیدی بچهامون همو بوسیدن
/تربیت تو بوده
*دهنتو ببند
هممون خندیدیم که جیمین بلند شد ازمن سوال کرد
؛کوکی
بقیش اسلاید بعدی ...
۶.۷k
۲۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.