"ویو تهیونگ"
"ویو تهیونگ"
جونگکوک دستامو باز کرد که دوویدم سمت انالی و دستمو رو سرش گذاشتم
ته: انا....
بکهیون: فک کردید تموم شده؟....جونگکوک تو بخواطر قایم کرده شکار چیم و تو ( تهیونگ) برایه کشتن ادمامم...بلایی سرتون میارم
وای چقدر دوست دارم تا حد مرگ عذابش بدم
...ولی حیف که کنترل ندارم
به طرف جونگکوک رفتمو اسحله شو از پشت کوتش دراوردم و به طرف بکهیون دراوردم
کوک: تهیونگ
بکهیون: هعی....
ته: خفه نمیشی نه؟؟
بکهیون: تو نمیتونی منو بکشی...
ته: شاید...ولی امتحان میکنم....بای بای
و بومممم مغزش پاچید
کوک :کله خر بی عصاب
ته : حقشه ..تو نمیری؟
کوک: چی؟....راستی انالی خوبه؟...چییزیش نشده؟
داشت به طرف تخت میرفت که کشیدمش بیرون اتاق
کل خونه تمیز شده بود، البته من اونارو استخدام کردم که این موقعه در زمام کم همچیو جمع و جور کنم اثری از قتل نزارن
کوک: چیه؟ میگم خوبه؟
ته: ارع ارع....تو برو خونت فردا صحبت میکنیم
به طرف خروجی بردمش
باید یکیو بگم تا انا بیدار نشده اون اتاق و تمیز کنن
کوک: باشه
انداختمش بیرون
ته: شب بخیر
و درو بستم
اخیش
انالی...
رفتم طرف اتتق که انالی هموز زمزمهدمسکردو خودشو رو تخت میکشسد و یا حتی خیلی کم میکوبید
از رو تخت بلندش کردم یه اتاق خودم طبقه بالا بردم
انارو رو تخت کشیدم و وقتی که هنوز ازش دور نشده بودم یقمو به طرف خودش کشید
انا: مگه ماشرط نداشتیم( کیوت و عشوه)
ته: الان نهه...وایسا وان و پر کنم
دستشو دور گردنم حلقه کرد
انا: نهه.....مگه قرار نبود اون لباسه رو بپوشم؟؟ یالا دیگههه( کلافه کیوت)
ته: انا حالت خوب نیست بعدا حرف میزنیم
دستشو برداشت و نشست
انا: باشههه...میرم حموم( لوس )
به سمت حموم رفتم و اب سردو باز کردم.....یکیم زیادی زود بیخیال نشد؟ اون دارو خیل قویه
وای باید سری درست شه و گرنه کار دست خودش میده
برگشت داخل اتاق که پاشو بغل کرده بودو حال نداشت
ته: اناا...پاشو
انا: هوم؟( بیحال)
تا ایم بخواد متوجعه شه من پیر شدم بغلش کردمو بردم داخل حموم و با قرار گرفتن داخل اب سرد بدnش لرزید
داخل اب گذاشتمش که یه دفعه کشیدتم داخل اب سرمو بیرون اوردم ...
ته: دیوونه شدی
یه دفعه لbاش با لbام برخورد کرد.......
جونگکوک دستامو باز کرد که دوویدم سمت انالی و دستمو رو سرش گذاشتم
ته: انا....
بکهیون: فک کردید تموم شده؟....جونگکوک تو بخواطر قایم کرده شکار چیم و تو ( تهیونگ) برایه کشتن ادمامم...بلایی سرتون میارم
وای چقدر دوست دارم تا حد مرگ عذابش بدم
...ولی حیف که کنترل ندارم
به طرف جونگکوک رفتمو اسحله شو از پشت کوتش دراوردم و به طرف بکهیون دراوردم
کوک: تهیونگ
بکهیون: هعی....
ته: خفه نمیشی نه؟؟
بکهیون: تو نمیتونی منو بکشی...
ته: شاید...ولی امتحان میکنم....بای بای
و بومممم مغزش پاچید
کوک :کله خر بی عصاب
ته : حقشه ..تو نمیری؟
کوک: چی؟....راستی انالی خوبه؟...چییزیش نشده؟
داشت به طرف تخت میرفت که کشیدمش بیرون اتاق
کل خونه تمیز شده بود، البته من اونارو استخدام کردم که این موقعه در زمام کم همچیو جمع و جور کنم اثری از قتل نزارن
کوک: چیه؟ میگم خوبه؟
ته: ارع ارع....تو برو خونت فردا صحبت میکنیم
به طرف خروجی بردمش
باید یکیو بگم تا انا بیدار نشده اون اتاق و تمیز کنن
کوک: باشه
انداختمش بیرون
ته: شب بخیر
و درو بستم
اخیش
انالی...
رفتم طرف اتتق که انالی هموز زمزمهدمسکردو خودشو رو تخت میکشسد و یا حتی خیلی کم میکوبید
از رو تخت بلندش کردم یه اتاق خودم طبقه بالا بردم
انارو رو تخت کشیدم و وقتی که هنوز ازش دور نشده بودم یقمو به طرف خودش کشید
انا: مگه ماشرط نداشتیم( کیوت و عشوه)
ته: الان نهه...وایسا وان و پر کنم
دستشو دور گردنم حلقه کرد
انا: نهه.....مگه قرار نبود اون لباسه رو بپوشم؟؟ یالا دیگههه( کلافه کیوت)
ته: انا حالت خوب نیست بعدا حرف میزنیم
دستشو برداشت و نشست
انا: باشههه...میرم حموم( لوس )
به سمت حموم رفتم و اب سردو باز کردم.....یکیم زیادی زود بیخیال نشد؟ اون دارو خیل قویه
وای باید سری درست شه و گرنه کار دست خودش میده
برگشت داخل اتاق که پاشو بغل کرده بودو حال نداشت
ته: اناا...پاشو
انا: هوم؟( بیحال)
تا ایم بخواد متوجعه شه من پیر شدم بغلش کردمو بردم داخل حموم و با قرار گرفتن داخل اب سرد بدnش لرزید
داخل اب گذاشتمش که یه دفعه کشیدتم داخل اب سرمو بیرون اوردم ...
ته: دیوونه شدی
یه دفعه لbاش با لbام برخورد کرد.......
۲۵.۱k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.