عشق سخت پارت ۵
ا/ت ویو
ا/ت: الو جیمین سلام
جیمین: سلام ا/ت. خبر خوش
ا/ت:اوم... چه خبر خوشی
جیمین: با بچه ها حرف زدم قبول کردن آخر هفته که کاری نداریم میخوایم بریم اونجا
ا/ت: آخجون قراره برم اونجا
جیمین: باشه جالا خیلی ذوق نکن
ا/ت: باشه
جیمین: کاری نداری خدافظ
ا/ت: خدافظ
قطع کردم
رفتم نشستم رو مبل و به مورد دیدار اون دفعم باهاشون فکر کردم ذوق کردم همینطور که مشغول این کارا بودم صدای در اومد
برام سوال شد کیه چون همه دوستام رمز در منو میدونن و خودشون وارد میشن رفتم سمت در و از توی آیفون بگاه کردم ببینم چیه ولی معلوم نبود آروم در رو باز به فرد رو به روم نگاه کردم خیلی تعجب کردم وای خدا
یوجین: سلام ا/ت خوبی
وای خدا بوجینه یوجین
ا/ت:یوجین تویی؟
یوجین: آره خودمم
خیلی ذوق کردم پریدم بغلش اونم منو بغل کرد دیدن یوجین خوشحالیم رو ده برابر کرد
دوعوتش کردم بیاد تو تا باهم حرف بزنیم
رفتیم رو مبل کنار هم نشستیم رفتم دو تا فنجون چای اوردمو نشستم کنارش
(بچه ها یه توضیحی در مورد یوجین بدم یوجین و ا/ت نزدیک پنج شش سال باهم دوستن اونا تو دانشگاه باهم آشنا شدن و باهم دوست شدن ا/ت از یوجین خوشش میومد و یوجین هم از ا/ت خوشش میومد ولی هر دوتاشون فکر میکردن اون یکی دوسشون نداره و یوجین بخاطر اینکه از ا/ت زربه نخوره از کره میره و ا/ت سره این قضیه چند وقت افسردگی میگیره ولی کم کم علاقشو به یوجین از دست میده و عاشق کوک میشه و حالا یوجین بعد دو سال برگشته و اومده ا/ت رو ببینه و یوجین دوست دختر داره و مثل ا/ت تیک تاکر هست)
ا/ت: راستی چی شد که برگشتی
یوجین: اومدم یه سر به بچه ها بزنم ولی فقط مطمئن بودم که تو هنوز همینجا زندگی میکنی بخاطر همین اول اومدم پیش تو
ا/ت: واقعا خوشحال شدم که اومدی پیشم
یوجین: راستی میتونی به بچه ها بگی من اومدم امشب همه بیان اینجا
ا/ت: اوکی یه گروه داریم همه مون توشیم تو گروه میگم و نگران نباش نمیبینن اینا همشون ۲۴ ساعت آنلاینن
(بچه ها ا/ت با دوستاش یه اکیپ بزرگ دارن که حدود ۲۰ نفرن. چقدر دوست داره کاشکی ما هم اینقدر دوشت داشتیم 😂😂)
رفتم تو گروه به بچه ها خبر دادم یوجین برگشته امشب بیاین اینجا همون لحظه همه شروع کردن پیام دادن که وای برگشته الان میایم چه خوب شد برگشته و از اینجور پیام ها
ا/ت: راستی یوجین تو تا کی اینجایی
یوجین: تا دو هفته اینجام میخوام هم تو این چند وقت با شما باشم هم کسایی رو که خیلی وقته ندیدم ببینم
ا/ت: ولی یوجین تو خیلی بی شعور و بی معرفتی همینطور رفتی از همه بچه ها خدافظی کردی ولی از من یکی نکردی من یه ساعت قبل اینکه بری فهمیدم و وقتی رسیدم فرودگاه تو رفته بودی میدونی چقدر گریه کردم
یوجین: یعنی اینقدر برات عزیزم
ا/ت: آره تو خودت رفیقت بدون اینکه ازت خدافظی کنه از کره بره ناراحت نمیشی گریه کنی
یوجین: نه
ا/ت: خب تو با من متفاوتی
یوجین:*خنده* حالا باشه ناراحت نشو
ا/ت: ناراحت نیستم
یوجین: چرا ناراحتی
ا/ت: خب تو به من تیکه میندازی
یوجین: خب ببخشید اگه ناراحت شدی
ا/ت: اوکی اشکال نداره
همون لحظه صدای در اومد بچه ها اومدن اون روز کلی خوش گذروندیم قضیه اینکه اخر هفته قراره دوباره اعضای بی تی اس رو ببینم رو بهشون گفتم و آرمی های اکیپمون کلی منو فحش دادن که تو قراره ببینیشون و ما نمیتونیم با اینکه کله دخترای اکیپمون آرمی هستن و یوجین هم بعدش رفت و شب خونه تام موند (تام هم یکی از دوست های ا/ت هست)
چند روز بعد
.....
ادامه تو پارت بعد
_____________________________________________________
شرط پارت بعد
۵ لایک
۳ کامنت
تا شرطا نرسه نمیزارم
ا/ت: الو جیمین سلام
جیمین: سلام ا/ت. خبر خوش
ا/ت:اوم... چه خبر خوشی
جیمین: با بچه ها حرف زدم قبول کردن آخر هفته که کاری نداریم میخوایم بریم اونجا
ا/ت: آخجون قراره برم اونجا
جیمین: باشه جالا خیلی ذوق نکن
ا/ت: باشه
جیمین: کاری نداری خدافظ
ا/ت: خدافظ
قطع کردم
رفتم نشستم رو مبل و به مورد دیدار اون دفعم باهاشون فکر کردم ذوق کردم همینطور که مشغول این کارا بودم صدای در اومد
برام سوال شد کیه چون همه دوستام رمز در منو میدونن و خودشون وارد میشن رفتم سمت در و از توی آیفون بگاه کردم ببینم چیه ولی معلوم نبود آروم در رو باز به فرد رو به روم نگاه کردم خیلی تعجب کردم وای خدا
یوجین: سلام ا/ت خوبی
وای خدا بوجینه یوجین
ا/ت:یوجین تویی؟
یوجین: آره خودمم
خیلی ذوق کردم پریدم بغلش اونم منو بغل کرد دیدن یوجین خوشحالیم رو ده برابر کرد
دوعوتش کردم بیاد تو تا باهم حرف بزنیم
رفتیم رو مبل کنار هم نشستیم رفتم دو تا فنجون چای اوردمو نشستم کنارش
(بچه ها یه توضیحی در مورد یوجین بدم یوجین و ا/ت نزدیک پنج شش سال باهم دوستن اونا تو دانشگاه باهم آشنا شدن و باهم دوست شدن ا/ت از یوجین خوشش میومد و یوجین هم از ا/ت خوشش میومد ولی هر دوتاشون فکر میکردن اون یکی دوسشون نداره و یوجین بخاطر اینکه از ا/ت زربه نخوره از کره میره و ا/ت سره این قضیه چند وقت افسردگی میگیره ولی کم کم علاقشو به یوجین از دست میده و عاشق کوک میشه و حالا یوجین بعد دو سال برگشته و اومده ا/ت رو ببینه و یوجین دوست دختر داره و مثل ا/ت تیک تاکر هست)
ا/ت: راستی چی شد که برگشتی
یوجین: اومدم یه سر به بچه ها بزنم ولی فقط مطمئن بودم که تو هنوز همینجا زندگی میکنی بخاطر همین اول اومدم پیش تو
ا/ت: واقعا خوشحال شدم که اومدی پیشم
یوجین: راستی میتونی به بچه ها بگی من اومدم امشب همه بیان اینجا
ا/ت: اوکی یه گروه داریم همه مون توشیم تو گروه میگم و نگران نباش نمیبینن اینا همشون ۲۴ ساعت آنلاینن
(بچه ها ا/ت با دوستاش یه اکیپ بزرگ دارن که حدود ۲۰ نفرن. چقدر دوست داره کاشکی ما هم اینقدر دوشت داشتیم 😂😂)
رفتم تو گروه به بچه ها خبر دادم یوجین برگشته امشب بیاین اینجا همون لحظه همه شروع کردن پیام دادن که وای برگشته الان میایم چه خوب شد برگشته و از اینجور پیام ها
ا/ت: راستی یوجین تو تا کی اینجایی
یوجین: تا دو هفته اینجام میخوام هم تو این چند وقت با شما باشم هم کسایی رو که خیلی وقته ندیدم ببینم
ا/ت: ولی یوجین تو خیلی بی شعور و بی معرفتی همینطور رفتی از همه بچه ها خدافظی کردی ولی از من یکی نکردی من یه ساعت قبل اینکه بری فهمیدم و وقتی رسیدم فرودگاه تو رفته بودی میدونی چقدر گریه کردم
یوجین: یعنی اینقدر برات عزیزم
ا/ت: آره تو خودت رفیقت بدون اینکه ازت خدافظی کنه از کره بره ناراحت نمیشی گریه کنی
یوجین: نه
ا/ت: خب تو با من متفاوتی
یوجین:*خنده* حالا باشه ناراحت نشو
ا/ت: ناراحت نیستم
یوجین: چرا ناراحتی
ا/ت: خب تو به من تیکه میندازی
یوجین: خب ببخشید اگه ناراحت شدی
ا/ت: اوکی اشکال نداره
همون لحظه صدای در اومد بچه ها اومدن اون روز کلی خوش گذروندیم قضیه اینکه اخر هفته قراره دوباره اعضای بی تی اس رو ببینم رو بهشون گفتم و آرمی های اکیپمون کلی منو فحش دادن که تو قراره ببینیشون و ما نمیتونیم با اینکه کله دخترای اکیپمون آرمی هستن و یوجین هم بعدش رفت و شب خونه تام موند (تام هم یکی از دوست های ا/ت هست)
چند روز بعد
.....
ادامه تو پارت بعد
_____________________________________________________
شرط پارت بعد
۵ لایک
۳ کامنت
تا شرطا نرسه نمیزارم
۱.۴k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.