SCARY LIFE
SCARY LIFE
PART||32
جونگکوک:یک آدمی رو پیدا میکنی که برات ارزش قائل شه...تو روز های سخت کنارت باشه و بهت اهمیت بده...الانم نگران نباش من میرم بیرون...تو تنهایی راهت تری...(از اتاق رفت)
جونگکوک از اتاق بیرون اومد و دید تهیونگ پشت در نشسته...با دیدن جونگکوک بلند شد...
تهیونگ:خوب چیشد؟...
جونگکوک:انگار یک اتفاق دوستانه بوده...فعلا جزئیات بیشتری نمیگه...
تهیونگ:مطمعنا کاسه ای زیر نیم کاست...وگرنه کلارا خیلی از این موضوع ها ساده گذشته...
جونگکوک:آره...میگم چه شبیه کارآگاه ها حرف میزنیم..(خنده)
تهیونگ:دقیقا...(خنده)...خوب دیگه بسه جدی شو...بریم به ادامه کارمون برسیم..
جونگکوک:چشم..
جونگکوک و تهیونگ باهم پایین رفتن...روی مبل نشستند...
جین:خوب..برم یک نهار جین پز براتون درست کنم..
تهیونگ:آلیس...اینجا خسته نشدی؟..نمیخوای بری؟..(سرد)
نامجو:تهیونگ..چت شده؟..(خنده)
جونگکوک:بزرگت کردیم که خیانت ببینیم؟...دختر شوگا رو اذیت کنی؟..فکر کردم خاهرین..(روبه آلیس و طعنه)
الیس:من...من؟..(بغض الکی)
شوگا:چی؟..به دختر من؟..آلیس گمشو از این خونه برو بیرون..(عصبی)
نامجو:بزار قضیه رو از زبون آلیس هم بشنویم بعد...
شوگا:وقتی کلارا یک حرفی میزنه...دروغ نمیگه...آلیس تا الانم زیاد باهات کنار اومدم...الانم بهتره بری بیرون..
جیهوپ:آخه...شاید سوتفاهم شده...
شوگا:آلیس برو بیرون...تا اون روی من بالا نیومده...(خیلی عصبی)
آلیس:ببخشید مزاحم شدم...(ترس)
آلیس به سرعت از خونه خارج شد...جیمین لیوان آب دست شوگا داد تا یکم از عصبانیتش کم بشه...
جیمین:بهتری؟..
شوگا:خوبم..(لبخند) جونگکوک میتونی آلیس رو بگی بیاد پایین؟..
جونگکوک:البته الان...
کلارا:خودم اومدم...(سرش پایینه)
شوگا:بیا بشین رو مبل...
کلارا روبه روی شوگا نشست...
شوگا:خوب...تعریف کن...(جدی)
کلارا:(گریه)
شوگا:واستا...گریه نکن..(هول شده)
کلارا:اون...اولش که یک رفیق دیگه پیدا کرد..بعدش هم هرچی اطلاعات از ما داشت لو داد..نمیدونم چه غلطیکنم..همش تقصیر منه که این جوری شد به آدم اشتباه اعتماد کردم...(بغض)
شوگا:تقصیر تو نیست...فقط روی واقعیش رو نمیدونستی...الانم نگران نباش همه چه درست میشه..
لایک و کامنت یادتون نره❤
PART||32
جونگکوک:یک آدمی رو پیدا میکنی که برات ارزش قائل شه...تو روز های سخت کنارت باشه و بهت اهمیت بده...الانم نگران نباش من میرم بیرون...تو تنهایی راهت تری...(از اتاق رفت)
جونگکوک از اتاق بیرون اومد و دید تهیونگ پشت در نشسته...با دیدن جونگکوک بلند شد...
تهیونگ:خوب چیشد؟...
جونگکوک:انگار یک اتفاق دوستانه بوده...فعلا جزئیات بیشتری نمیگه...
تهیونگ:مطمعنا کاسه ای زیر نیم کاست...وگرنه کلارا خیلی از این موضوع ها ساده گذشته...
جونگکوک:آره...میگم چه شبیه کارآگاه ها حرف میزنیم..(خنده)
تهیونگ:دقیقا...(خنده)...خوب دیگه بسه جدی شو...بریم به ادامه کارمون برسیم..
جونگکوک:چشم..
جونگکوک و تهیونگ باهم پایین رفتن...روی مبل نشستند...
جین:خوب..برم یک نهار جین پز براتون درست کنم..
تهیونگ:آلیس...اینجا خسته نشدی؟..نمیخوای بری؟..(سرد)
نامجو:تهیونگ..چت شده؟..(خنده)
جونگکوک:بزرگت کردیم که خیانت ببینیم؟...دختر شوگا رو اذیت کنی؟..فکر کردم خاهرین..(روبه آلیس و طعنه)
الیس:من...من؟..(بغض الکی)
شوگا:چی؟..به دختر من؟..آلیس گمشو از این خونه برو بیرون..(عصبی)
نامجو:بزار قضیه رو از زبون آلیس هم بشنویم بعد...
شوگا:وقتی کلارا یک حرفی میزنه...دروغ نمیگه...آلیس تا الانم زیاد باهات کنار اومدم...الانم بهتره بری بیرون..
جیهوپ:آخه...شاید سوتفاهم شده...
شوگا:آلیس برو بیرون...تا اون روی من بالا نیومده...(خیلی عصبی)
آلیس:ببخشید مزاحم شدم...(ترس)
آلیس به سرعت از خونه خارج شد...جیمین لیوان آب دست شوگا داد تا یکم از عصبانیتش کم بشه...
جیمین:بهتری؟..
شوگا:خوبم..(لبخند) جونگکوک میتونی آلیس رو بگی بیاد پایین؟..
جونگکوک:البته الان...
کلارا:خودم اومدم...(سرش پایینه)
شوگا:بیا بشین رو مبل...
کلارا روبه روی شوگا نشست...
شوگا:خوب...تعریف کن...(جدی)
کلارا:(گریه)
شوگا:واستا...گریه نکن..(هول شده)
کلارا:اون...اولش که یک رفیق دیگه پیدا کرد..بعدش هم هرچی اطلاعات از ما داشت لو داد..نمیدونم چه غلطیکنم..همش تقصیر منه که این جوری شد به آدم اشتباه اعتماد کردم...(بغض)
شوگا:تقصیر تو نیست...فقط روی واقعیش رو نمیدونستی...الانم نگران نباش همه چه درست میشه..
لایک و کامنت یادتون نره❤
۲.۲k
۰۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.