purple love
purple love
پارت۱۳
ات
بازم این پسره یونجون بود
ات.الو
یونجون.الو،سلام پرنسس چطوری؟
ات.خوبم
یونجون.من دم در خونتونم بیا بیرون کارت دارم
ات.چیکار؟
یونجون.تو بیا
ات.باشه
بلند شدم رفتم پایین خدا کنم جیمین نباشه،از یه طرف روم نمیشد تو چشاش نگاه کنم از یه طرفم اگه یونجون رو میدید شر به پا میکرد
رفتم پایین خبری از جیمین نبود سریع در حیاطو باز کردم یونجون با ماشینش پشت در بود،رفتم سوار ماشینش شدم
ات.سلام چیکارم داشتی؟
یونجون چیزی نگفتو حرکت کرد
ات.کجا میری؟
یونجون جوابمو نداد کم کم داشتم میترسیدم گوشیم رو هم نیاوردم به جیمین زنگ بزنم
ات.میگم کجا میریییی؟
یونجون. نترس قرارع بریم یه جای خوب
ات.کجا؟
یونجون.میخام ببرمت یه جایی تا تو رو مال خودم کنم
ات.چی؟بزن کنار میخام پیاده شمم زود باششش
یونجون.ای بابا چقد تو حرف میزنی
یونجون از پشت یه دستمال اوورد گذاشت رو صورتم کم کم چیزی نفهمیدمو چشام سیاهی رفت
چشمامو باز کردم،تو یه جای تاریک بودم که فقط یه لامپ کم نور روشن بود،یه جایی بود شبیه انباری
خواستم تکون بخورم که دیدم دستامو بستن
ات.کمککک کسی اینجا نیستت؟
چند ثانیه بعد در انباری باز شد یه پسره اومد داخل،یونجون نبود انگار یکی دیگه بود
جانی.یونجون بیا عروسک کوچولو بیدار شده
یونجون اومد داخل با تنفر بهش نگاه کردم
یونجون.بیدار شدی عشقم؟اماده ای؟
دیگه اشکام داشت در میومد چه اشتباهی کردم به حرفش گوش دادم
ات.تروخودا بزار من برم،ازم چی میخای؟
یونجون.بزارم بری؟بنظرت میتونم از بدن خوشگلت بگذرم؟
یونجون اومد سمتم منم شروع کردم به جیغ زدن اونم عصبانی شد محکم منو زد
دستامو باز کرد شروع کرد به کتک زدنم،موهامو دور دستش پیچید
یونجون.بهتره باهام راه بیای وگرنه بد تر از این سرت میاد
اما من به همین راحتی تسلیم نشدم همونطور که موهامو گرفته بود سرمو کج کردم دستاشو گاز گرفتم اونم سریع منو ول کردم،با پاهاش زد توی دلم که پرت شدن اونور
دیگه از جام نمیتونستم بلند شم،اومد سمتم داشت لباسامو در میاورد که صدای آژیر پلیس اومد همین موقع چیزی نفهمیدمو چشام سیاهی رفت
چشمامو باز کردم انگار توی بیمارستان بودم،خواستم تکون بخورم که دلم بدجور درد گرفت
ات.اییی
جیمین توی اتاق بود اما متوجه نشده بود من بیدارم وقتی جیغ زدم سرشو بلند کرد
جیمین.ات،ات حالت خوبه؟
ات.جیمین(گریه)
جیمین.جانم؟
ات.تروخودا پیشم بمون نزار اونا منو ببرن(گریه)
جیمین.باشه،باشه عزیزم من کنارت میمونم...
شرطا
۲۶ لایک
۱۹ کامنت
پارت۱۳
ات
بازم این پسره یونجون بود
ات.الو
یونجون.الو،سلام پرنسس چطوری؟
ات.خوبم
یونجون.من دم در خونتونم بیا بیرون کارت دارم
ات.چیکار؟
یونجون.تو بیا
ات.باشه
بلند شدم رفتم پایین خدا کنم جیمین نباشه،از یه طرف روم نمیشد تو چشاش نگاه کنم از یه طرفم اگه یونجون رو میدید شر به پا میکرد
رفتم پایین خبری از جیمین نبود سریع در حیاطو باز کردم یونجون با ماشینش پشت در بود،رفتم سوار ماشینش شدم
ات.سلام چیکارم داشتی؟
یونجون چیزی نگفتو حرکت کرد
ات.کجا میری؟
یونجون جوابمو نداد کم کم داشتم میترسیدم گوشیم رو هم نیاوردم به جیمین زنگ بزنم
ات.میگم کجا میریییی؟
یونجون. نترس قرارع بریم یه جای خوب
ات.کجا؟
یونجون.میخام ببرمت یه جایی تا تو رو مال خودم کنم
ات.چی؟بزن کنار میخام پیاده شمم زود باششش
یونجون.ای بابا چقد تو حرف میزنی
یونجون از پشت یه دستمال اوورد گذاشت رو صورتم کم کم چیزی نفهمیدمو چشام سیاهی رفت
چشمامو باز کردم،تو یه جای تاریک بودم که فقط یه لامپ کم نور روشن بود،یه جایی بود شبیه انباری
خواستم تکون بخورم که دیدم دستامو بستن
ات.کمککک کسی اینجا نیستت؟
چند ثانیه بعد در انباری باز شد یه پسره اومد داخل،یونجون نبود انگار یکی دیگه بود
جانی.یونجون بیا عروسک کوچولو بیدار شده
یونجون اومد داخل با تنفر بهش نگاه کردم
یونجون.بیدار شدی عشقم؟اماده ای؟
دیگه اشکام داشت در میومد چه اشتباهی کردم به حرفش گوش دادم
ات.تروخودا بزار من برم،ازم چی میخای؟
یونجون.بزارم بری؟بنظرت میتونم از بدن خوشگلت بگذرم؟
یونجون اومد سمتم منم شروع کردم به جیغ زدن اونم عصبانی شد محکم منو زد
دستامو باز کرد شروع کرد به کتک زدنم،موهامو دور دستش پیچید
یونجون.بهتره باهام راه بیای وگرنه بد تر از این سرت میاد
اما من به همین راحتی تسلیم نشدم همونطور که موهامو گرفته بود سرمو کج کردم دستاشو گاز گرفتم اونم سریع منو ول کردم،با پاهاش زد توی دلم که پرت شدن اونور
دیگه از جام نمیتونستم بلند شم،اومد سمتم داشت لباسامو در میاورد که صدای آژیر پلیس اومد همین موقع چیزی نفهمیدمو چشام سیاهی رفت
چشمامو باز کردم انگار توی بیمارستان بودم،خواستم تکون بخورم که دلم بدجور درد گرفت
ات.اییی
جیمین توی اتاق بود اما متوجه نشده بود من بیدارم وقتی جیغ زدم سرشو بلند کرد
جیمین.ات،ات حالت خوبه؟
ات.جیمین(گریه)
جیمین.جانم؟
ات.تروخودا پیشم بمون نزار اونا منو ببرن(گریه)
جیمین.باشه،باشه عزیزم من کنارت میمونم...
شرطا
۲۶ لایک
۱۹ کامنت
۱۳.۰k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.