هفت ارباب من پارت پایانی
سرهنگ :از کجا اینو میدونی ا/ت: خود راننده کامیون اعتراف کرد گفت که من هیچ وقت صورت اون مردو ندیدم ولی اون همیشه بهم زنگ میزد
آخرین کاریم که ازم خواست انجام بدم این بود که تهیونگو بکشم منم قبول نکردم پس خودش ماشینمو دست کاری کرد سرهنگ : خب و تو چی فهمیدی؟ ا/ت: خب بعد فهمیدم که این پیرمردی که روبه رومون وقتی که میشا تهیونگو به پدرش معرفی کرده زیاد راضی نبوده و راننده اون کامیون میگفت که صدای اون مرد بهش میخورده که پیر باشه و تو مکالمه هاشون بیشتر اوقات صدای یه دختر جوونو میشنیده که بعد اون صدا اون مرد تماسو قطع میکرده پیرمرد : یعنی چی میخوای بگی من دخترمو کشتم مگه روانی ام ا/ت: معلومه که تو نخواستی دخترتو بکشی فقط فکر میکردی که این اتفاق بر عکس بیوفته دختر تو زنده بمونه و تهیونگ بمیره ولی نقشت اونجوری که میخواستی پیش نرفت سرهنگ : اون وقت شما با چه مدرکی به این آقا تهمت میزنی ا/ت: مردک دکترای حقوق من یه وکیلم البته رشتم تو این کاره شوگا: تو کی مدرسه می رفتی که دکترا گرفتی ا/ت: آنلاین میخوندم
و بنظرم متهم اصلی ایشونه درضمن اگه گوشیشونو چک کردینو شماره راننده کامیون روش نبود میتونین تهیونگو ببرین تهیونگ: چیی؟ خم شدمو دستمو گذاشتم رو شونشو آروم گفتم به من اعتماد کن سرهنگ: سرباز
سرباز: بله قربان سرهنگ: دستبند این آقارو باز کنو بزنش به اون پیر مرد
و همچی بخوبی تموم شد
آخرین کاریم که ازم خواست انجام بدم این بود که تهیونگو بکشم منم قبول نکردم پس خودش ماشینمو دست کاری کرد سرهنگ : خب و تو چی فهمیدی؟ ا/ت: خب بعد فهمیدم که این پیرمردی که روبه رومون وقتی که میشا تهیونگو به پدرش معرفی کرده زیاد راضی نبوده و راننده اون کامیون میگفت که صدای اون مرد بهش میخورده که پیر باشه و تو مکالمه هاشون بیشتر اوقات صدای یه دختر جوونو میشنیده که بعد اون صدا اون مرد تماسو قطع میکرده پیرمرد : یعنی چی میخوای بگی من دخترمو کشتم مگه روانی ام ا/ت: معلومه که تو نخواستی دخترتو بکشی فقط فکر میکردی که این اتفاق بر عکس بیوفته دختر تو زنده بمونه و تهیونگ بمیره ولی نقشت اونجوری که میخواستی پیش نرفت سرهنگ : اون وقت شما با چه مدرکی به این آقا تهمت میزنی ا/ت: مردک دکترای حقوق من یه وکیلم البته رشتم تو این کاره شوگا: تو کی مدرسه می رفتی که دکترا گرفتی ا/ت: آنلاین میخوندم
و بنظرم متهم اصلی ایشونه درضمن اگه گوشیشونو چک کردینو شماره راننده کامیون روش نبود میتونین تهیونگو ببرین تهیونگ: چیی؟ خم شدمو دستمو گذاشتم رو شونشو آروم گفتم به من اعتماد کن سرهنگ: سرباز
سرباز: بله قربان سرهنگ: دستبند این آقارو باز کنو بزنش به اون پیر مرد
و همچی بخوبی تموم شد
۶.۹k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.