24
part
24
هردوتون افتادین توی اب وحسابی خیس شدین اما کوک هنوز ولت نکرده بود
+(با گریه)کوک ولم کن چرا اینجوری میکنی
_ات یادت باشه خودت شروع کردی
*کوک به سمت ات خم شد و لباشو وحشیانه به لبای ات کوبوند و محکم میمکید و ناله های ات داخل دهن کوک خفه میشد ات هم همینطور اشک میریخت ...کوک در همون حال لباس ات رو بالا زد و شورتشو کنار زد و یکهو کامل واردش کرد ..ات چشماش گرد شده بود و گریه میکرد اما بدون صدا..بلاخره بعد از 5 مین کوک از ات جدا شد و شروع کرد به ضربه زدن ات جلوی دهنش رو گرفته بود که ناله نکنه کوکی هم که این صحنه رو دید دست ات رو کنار زد و پیشونیش رو به پیشونی ات چسبوند و
_اهه ات میدونستی خیلی خوبی؟
ات هیچی بغیر از درد نمیفهمید و با چشمای بسته و گریون اشک میریخت
وقتی ات چشماشو باز کرد دید تقریبا نصف استخر قرمزه یکم که فکر کرد تازه فهمیده بود که چی شده اما اون فقط 15 سالش بود دیگه نتونست تحمل کنه و یهو دستش رو از جلوی دهنش گرفت و با صدای بلند شروع کرد به گریه کردن کوک که شاهد گریه های ات بود ات رو بغل کرد و با سرعت بیشتری توش میکوبید
ات دیگه تحمل نداشت و ناله با چاشنی گریه میکرد
اجوما:کوک...کوک! کجایی روبه یه خدمکار دیگه*تو کوک رو ندیدی =نه من جونگ کوک رو ندیدم*کوک برای حفاظت از ابروش ات رو برد زیر استخر بعد که رفتن ات رو براید بغل کرد و هنوز هم از ات بیرون نکشیده بود.. ات رو برد توی اتاق و ادامه کار...ات از شدت درد و ناله بیهوش شده بود و روی تخت بی جون افتاده بود کوک موهای ات رو نوازش میکرد
شرط پارت بعد 8 لایک
10 کامنت
24
هردوتون افتادین توی اب وحسابی خیس شدین اما کوک هنوز ولت نکرده بود
+(با گریه)کوک ولم کن چرا اینجوری میکنی
_ات یادت باشه خودت شروع کردی
*کوک به سمت ات خم شد و لباشو وحشیانه به لبای ات کوبوند و محکم میمکید و ناله های ات داخل دهن کوک خفه میشد ات هم همینطور اشک میریخت ...کوک در همون حال لباس ات رو بالا زد و شورتشو کنار زد و یکهو کامل واردش کرد ..ات چشماش گرد شده بود و گریه میکرد اما بدون صدا..بلاخره بعد از 5 مین کوک از ات جدا شد و شروع کرد به ضربه زدن ات جلوی دهنش رو گرفته بود که ناله نکنه کوکی هم که این صحنه رو دید دست ات رو کنار زد و پیشونیش رو به پیشونی ات چسبوند و
_اهه ات میدونستی خیلی خوبی؟
ات هیچی بغیر از درد نمیفهمید و با چشمای بسته و گریون اشک میریخت
وقتی ات چشماشو باز کرد دید تقریبا نصف استخر قرمزه یکم که فکر کرد تازه فهمیده بود که چی شده اما اون فقط 15 سالش بود دیگه نتونست تحمل کنه و یهو دستش رو از جلوی دهنش گرفت و با صدای بلند شروع کرد به گریه کردن کوک که شاهد گریه های ات بود ات رو بغل کرد و با سرعت بیشتری توش میکوبید
ات دیگه تحمل نداشت و ناله با چاشنی گریه میکرد
اجوما:کوک...کوک! کجایی روبه یه خدمکار دیگه*تو کوک رو ندیدی =نه من جونگ کوک رو ندیدم*کوک برای حفاظت از ابروش ات رو برد زیر استخر بعد که رفتن ات رو براید بغل کرد و هنوز هم از ات بیرون نکشیده بود.. ات رو برد توی اتاق و ادامه کار...ات از شدت درد و ناله بیهوش شده بود و روی تخت بی جون افتاده بود کوک موهای ات رو نوازش میکرد
شرط پارت بعد 8 لایک
10 کامنت
۱۳.۹k
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.