پارت۱۱:
پارت۱۱:
ا.تویو:
گوشیوقطعکردم.
ا.ت:ایوایحالاچیکارکنممم،ایخدااگشنمهه
صدایدرخونهاومدتقریباساعتنزدیک۲بود.
یکیازخدمتکارهادروبازکردوبعدشچندتاخانمواردعمارتشدن
ا.ت:شما؟
استایلیست،ارایشگرو..:مااومدیمتاشماوبرایجشنامشبامادهکنیمبانو!
باگفتنبانواستایلیستعههولشدم
ا.ت:عههاهمچیزخبمنناهارمومیخورمبعدشمیامپیششما
استایلیستوآرایشگر..:چشمبانویمن
یکمسردردگرفتمویهصداهایعجیبیتوذهنماکومیشد
...:نهه،مینایااا(صدایلرزونوگریه)
...:میناادوستتوتنهانزارر(گریه)
ایناچیبودن؟
مهمنیستخیالاته
رفتموبهخدمتکارگفتم
ا.ت:میشهیهکیمچیدرستکنی؟
خدمتکار:چشم
غذامخوردموداشتممیرفتمپیشاستایلیستوارایشگرهاکهیهو
یکمسرمدردگرفت،یهچیزای کوچیکیمثلیهسریالقدیمیتودورهیقدیمکرهبود
خدمتکار:بانویمن،پادشاهجونگکوکخواستاردیدارشماهستن.
ایناچیه؟سرمدردخیلیبدیگرفتوچشمامسیاهیرفت..
اتمامویوا.ت
ویوجونگکوک:
توراهشرکتداشتمبهشفکرمیکردم،بلاخرهیادماومداونیکهتوزندگیقبلیمدیدمش
معشوقهم،کیبوده
یعنییعنیاینیهسرنوشته؟مینایمنبرگشته؟
خوشحالبودمومیخواستمگریهکنم،میخواستمبرمتوآغوشمینام
پایاناینزندگیچطوریه؟مثلزندگیقبلیمکهنمیشه؟
ذهنممشغولبودکهبهشبگمچیزییانهکهگوشیمزنگخورد
خدمتکار:ارباب،اربابخانمحالشونبدشدهغشکردن
جونگکوک:سسریعزنگبزنجیمین،سریع.
گوشوقطعکردموخودموسریعرسوندمعمارت
تارسیدمجیمینهمبامنرسیدوبدوبدورفتیمتوعمارت
جونگکوک:ا.ت کجاست(بلند)
خدمتکار:اربابتواتاقهستن
جیمین:منمیرمببینمش
۳۰مینبعد:
جیمین:جونگکوک
جونگکوک:چیشد
جیمین:غشکرده،بهخاطرسردردزیادبوداحتمالا
جونگکوک:حالشخوبه؟،بایدیهچیزیبهتبگم.
جیمین:ارهسرمزدمبهش،چیمیخوایبگی؟
جونگکوک:زندگیقبلیمونویادته؟
جیمین:ارهچطور؟
جونگکوک:تمامخاطراتمواسمواضحشدن،اونچهرهیمخفی،اونمعشوقه،اونبانو
جیمین:وایجدییی؟منممیتونمبفهممکیبودهکهالاناونجادویخونِجونگکوکتویرگهاشههه
جونگکوک:اون،اون
ادامهدارد..
باهمکاریلیا
(یهچیزیوبایدبگم،تصمیمگرفتمبدونشرایطبزارماینفیکو،ارهدیگههمین)
ا.تویو:
گوشیوقطعکردم.
ا.ت:ایوایحالاچیکارکنممم،ایخدااگشنمهه
صدایدرخونهاومدتقریباساعتنزدیک۲بود.
یکیازخدمتکارهادروبازکردوبعدشچندتاخانمواردعمارتشدن
ا.ت:شما؟
استایلیست،ارایشگرو..:مااومدیمتاشماوبرایجشنامشبامادهکنیمبانو!
باگفتنبانواستایلیستعههولشدم
ا.ت:عههاهمچیزخبمنناهارمومیخورمبعدشمیامپیششما
استایلیستوآرایشگر..:چشمبانویمن
یکمسردردگرفتمویهصداهایعجیبیتوذهنماکومیشد
...:نهه،مینایااا(صدایلرزونوگریه)
...:میناادوستتوتنهانزارر(گریه)
ایناچیبودن؟
مهمنیستخیالاته
رفتموبهخدمتکارگفتم
ا.ت:میشهیهکیمچیدرستکنی؟
خدمتکار:چشم
غذامخوردموداشتممیرفتمپیشاستایلیستوارایشگرهاکهیهو
یکمسرمدردگرفت،یهچیزای کوچیکیمثلیهسریالقدیمیتودورهیقدیمکرهبود
خدمتکار:بانویمن،پادشاهجونگکوکخواستاردیدارشماهستن.
ایناچیه؟سرمدردخیلیبدیگرفتوچشمامسیاهیرفت..
اتمامویوا.ت
ویوجونگکوک:
توراهشرکتداشتمبهشفکرمیکردم،بلاخرهیادماومداونیکهتوزندگیقبلیمدیدمش
معشوقهم،کیبوده
یعنییعنیاینیهسرنوشته؟مینایمنبرگشته؟
خوشحالبودمومیخواستمگریهکنم،میخواستمبرمتوآغوشمینام
پایاناینزندگیچطوریه؟مثلزندگیقبلیمکهنمیشه؟
ذهنممشغولبودکهبهشبگمچیزییانهکهگوشیمزنگخورد
خدمتکار:ارباب،اربابخانمحالشونبدشدهغشکردن
جونگکوک:سسریعزنگبزنجیمین،سریع.
گوشوقطعکردموخودموسریعرسوندمعمارت
تارسیدمجیمینهمبامنرسیدوبدوبدورفتیمتوعمارت
جونگکوک:ا.ت کجاست(بلند)
خدمتکار:اربابتواتاقهستن
جیمین:منمیرمببینمش
۳۰مینبعد:
جیمین:جونگکوک
جونگکوک:چیشد
جیمین:غشکرده،بهخاطرسردردزیادبوداحتمالا
جونگکوک:حالشخوبه؟،بایدیهچیزیبهتبگم.
جیمین:ارهسرمزدمبهش،چیمیخوایبگی؟
جونگکوک:زندگیقبلیمونویادته؟
جیمین:ارهچطور؟
جونگکوک:تمامخاطراتمواسمواضحشدن،اونچهرهیمخفی،اونمعشوقه،اونبانو
جیمین:وایجدییی؟منممیتونمبفهممکیبودهکهالاناونجادویخونِجونگکوکتویرگهاشههه
جونگکوک:اون،اون
ادامهدارد..
باهمکاریلیا
(یهچیزیوبایدبگم،تصمیمگرفتمبدونشرایطبزارماینفیکو،ارهدیگههمین)
۷۶۹
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.