رمان عشق سیاه و سفید..! part:25
(پرش زمانی به ساعتی که.... زنگ خورد)
☆
☆
☆
(کیونگو ا/ت دستاشونو گذاشتن تو دست هم و از کلاس رفتن بیرون دقیقا جلو چشم لونا و دوستاش، لونا از حرس دندوناشو روهم فشار داده بود و زیر لب زمزمه کرد:...)
لونا: هع دختره ی پررو ببین چه بروزت بیارم...
لونا:(روبه دوستاش(دونفرن) میگه) من میرم بیرون کلاس توی سالن منتظرتوتم زود باشید...
دوستاش: باشه...
(لونا وارد سالن میشع و بعد چند مین دوستاش میان)
(نینو،جونکیون اسم دوستاش)
نینو: خوب ما اومدیم....
لونا: زحمت کشیدین چقد سریع(چشم قوره)
لونا: خوب حالا اینا بیخیال میخواسم بریم کافه...
جونکیون: امم لونا چیشده؟!(لحن شیطون) تو هیچوقت مارو جایی نمیبردی الان مارو میبری کافه؟! عجیبه!!
نینو: اره راست میگه عجیبه....!
لونا: ساکت شید واسه خوش گذرونی نمیریم...
جوکیون: پس واسه چی؟!
لونا: عوففف دودقیقه خفه شید میفهمید......!!!!!(سلیطه خانم اخلاقش گندیده😐🤌🏻)
☆
☆
☆
(چند مین بعد میرسن کافه)
لونا: خوب رسیدیم بشینید....
(جونکیون با نینو با تعجب میشینن و لونا هم میشینه....)
لونا:نینو یدونه رفیق داشتی که دوست دختر نداشت هنوزم داره؟!
نینو:چی شده میخوای باهاش دوست بشی؟!(لبخند شیطانی)
لونا: میشه دودقیقه ببندی؟!
نینو: ااخه دهنمو ببندم نمیتونم حرف بزنم....
لونا: دوست دختر داره یا نه؟!
نینو: نچ... چطور مگه؟!
لونا: زنگ بزن بهش بگو بیاد اینجا...
نینو: چیییی؟! واسه چی؟؟؟؟؟!!!(تعجب)
☆
☆
☆
(کیونگو ا/ت دستاشونو گذاشتن تو دست هم و از کلاس رفتن بیرون دقیقا جلو چشم لونا و دوستاش، لونا از حرس دندوناشو روهم فشار داده بود و زیر لب زمزمه کرد:...)
لونا: هع دختره ی پررو ببین چه بروزت بیارم...
لونا:(روبه دوستاش(دونفرن) میگه) من میرم بیرون کلاس توی سالن منتظرتوتم زود باشید...
دوستاش: باشه...
(لونا وارد سالن میشع و بعد چند مین دوستاش میان)
(نینو،جونکیون اسم دوستاش)
نینو: خوب ما اومدیم....
لونا: زحمت کشیدین چقد سریع(چشم قوره)
لونا: خوب حالا اینا بیخیال میخواسم بریم کافه...
جونکیون: امم لونا چیشده؟!(لحن شیطون) تو هیچوقت مارو جایی نمیبردی الان مارو میبری کافه؟! عجیبه!!
نینو: اره راست میگه عجیبه....!
لونا: ساکت شید واسه خوش گذرونی نمیریم...
جوکیون: پس واسه چی؟!
لونا: عوففف دودقیقه خفه شید میفهمید......!!!!!(سلیطه خانم اخلاقش گندیده😐🤌🏻)
☆
☆
☆
(چند مین بعد میرسن کافه)
لونا: خوب رسیدیم بشینید....
(جونکیون با نینو با تعجب میشینن و لونا هم میشینه....)
لونا:نینو یدونه رفیق داشتی که دوست دختر نداشت هنوزم داره؟!
نینو:چی شده میخوای باهاش دوست بشی؟!(لبخند شیطانی)
لونا: میشه دودقیقه ببندی؟!
نینو: ااخه دهنمو ببندم نمیتونم حرف بزنم....
لونا: دوست دختر داره یا نه؟!
نینو: نچ... چطور مگه؟!
لونا: زنگ بزن بهش بگو بیاد اینجا...
نینو: چیییی؟! واسه چی؟؟؟؟؟!!!(تعجب)
۶.۵k
۳۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.