پارت پنج
پارت پنج
این لباسیه ک برا مدرسه میپوشه[پستر فیک]
هوسوک ویو
ت این چن روز ا.ت ترو بیشتر شناختیم و من حس میکنم دوسش دارم،میخوام وقتی از احساسم متمعن(میدونم اشتب نوشتم) شدم بگم
ته ویو
من از ا.ت خوشم میاد و میخوام وقتی از احساسم متمعن شدم بهش اعتراف کنم
ا.ت ویو
امروز جا هارو عوض میکردن هی دعا میکردم با یکی از بچها بیوفتم بجا غریبه
سوجون ویو دوباره
امرو جاهارو عوض میکردن ،ا.ت مدام پاهاشو تکون میداد ک باعث میشد دامنش تکون بخوره و پاش معلوم بشه ، منم هی دستمو میبردم دامنشو درس میکردم که متوجه شد
+:چیه
◇:هی دامت بالا میره ، پاهاتو تکون نده
+:<پوزخند>
ویو ا.ت
بلند شدم دامنمو دادم بالا دوباره نشستم،میخواستم یکم اذیتش کنم
ویو جیمین
دیدم ا.ت بلند شد دامنشو داد بالا سوجونم حرصی نگاش میکرد نمیدونم چرا بدم اومد (ادمین:عا ارههه،بعضیا دارن عاشق میشننن/ج.م:خفهههه ،لونده داستانووو/ادمین:هاهارهاررر)
سوجون ویو
◇:یاا ا.ت کرم داری
+:اوهومم
◇:اذیت نکن دیگ
+:خودت درستش کن ب من ربطی ندره<لبخند حرص درار>
◇:بدن خودته هااا
ویو ا.ت
ی شونه بالا انداختمو رفتم رو میز نشستم
◇:ا.تت
+:جونممم
◇:خدایااا ،الان میان میگن داری ب ا.ت ت....وز میکنی بیا پایین درس کن دامنوو، اه این یارو چرا نمیاد
+:لبخند
جیمین ویو
که همون موقع بچها اومدن و دیگه نتونستم ببینمشون
ا.ت ویو
+:نیاد که بهتره
یهو دیدم سوجون،با دستاش پاهامو گرف کشیدم پایین،بعدم دامنمو یکم کشید پایین.
+:یااا دردم اومد
◇:حقته،اصنم خودت گفتی خودم درستش کنم
+:عیش
ی لبخند شیطانی زدم
◇:یاا چیه به چی فک میکنی
+:رفتیم خونه میفهمی...
............بعد مدرسه ت خونه........
سوجونویو
امروز کلا هیچ استادی نیومد نمیدونم چه خبر بود ولی خوش گذشت بجز قسمتی ک هنکز ت فکر حرف ا.ت بودم ینی باز چ کرمی میخواد بم بریزه،سرمو کج کردمو تیشرتمم دراوردم که...
ا.ت ویو
لباس راحتیمو پوشیدم رفتم ت اتاقش همینطوری عین گاو رفتم تو،ولی یهو محو بدنش شدم(بدن سوجونو میگه هااا😄)
سوجون ویو
ی چن ثانیه محو بدنش بودم میدونستم بدن خوبیداره ولی نه در این حد،بدن خیلی تحر...ک کننده بود دستامو و پوزخند زدم ک اونم محوم شده بود،کشیدمش تو درو بستم......
شرط :۵ لایک ۱۰۰کامنت یاح یاح چ شرطی گذاشتم(برا خانومی ک کامنتارو اوندفه جر داد😂)
این لباسیه ک برا مدرسه میپوشه[پستر فیک]
هوسوک ویو
ت این چن روز ا.ت ترو بیشتر شناختیم و من حس میکنم دوسش دارم،میخوام وقتی از احساسم متمعن(میدونم اشتب نوشتم) شدم بگم
ته ویو
من از ا.ت خوشم میاد و میخوام وقتی از احساسم متمعن شدم بهش اعتراف کنم
ا.ت ویو
امروز جا هارو عوض میکردن هی دعا میکردم با یکی از بچها بیوفتم بجا غریبه
سوجون ویو دوباره
امرو جاهارو عوض میکردن ،ا.ت مدام پاهاشو تکون میداد ک باعث میشد دامنش تکون بخوره و پاش معلوم بشه ، منم هی دستمو میبردم دامنشو درس میکردم که متوجه شد
+:چیه
◇:هی دامت بالا میره ، پاهاتو تکون نده
+:<پوزخند>
ویو ا.ت
بلند شدم دامنمو دادم بالا دوباره نشستم،میخواستم یکم اذیتش کنم
ویو جیمین
دیدم ا.ت بلند شد دامنشو داد بالا سوجونم حرصی نگاش میکرد نمیدونم چرا بدم اومد (ادمین:عا ارههه،بعضیا دارن عاشق میشننن/ج.م:خفهههه ،لونده داستانووو/ادمین:هاهارهاررر)
سوجون ویو
◇:یاا ا.ت کرم داری
+:اوهومم
◇:اذیت نکن دیگ
+:خودت درستش کن ب من ربطی ندره<لبخند حرص درار>
◇:بدن خودته هااا
ویو ا.ت
ی شونه بالا انداختمو رفتم رو میز نشستم
◇:ا.تت
+:جونممم
◇:خدایااا ،الان میان میگن داری ب ا.ت ت....وز میکنی بیا پایین درس کن دامنوو، اه این یارو چرا نمیاد
+:لبخند
جیمین ویو
که همون موقع بچها اومدن و دیگه نتونستم ببینمشون
ا.ت ویو
+:نیاد که بهتره
یهو دیدم سوجون،با دستاش پاهامو گرف کشیدم پایین،بعدم دامنمو یکم کشید پایین.
+:یااا دردم اومد
◇:حقته،اصنم خودت گفتی خودم درستش کنم
+:عیش
ی لبخند شیطانی زدم
◇:یاا چیه به چی فک میکنی
+:رفتیم خونه میفهمی...
............بعد مدرسه ت خونه........
سوجونویو
امروز کلا هیچ استادی نیومد نمیدونم چه خبر بود ولی خوش گذشت بجز قسمتی ک هنکز ت فکر حرف ا.ت بودم ینی باز چ کرمی میخواد بم بریزه،سرمو کج کردمو تیشرتمم دراوردم که...
ا.ت ویو
لباس راحتیمو پوشیدم رفتم ت اتاقش همینطوری عین گاو رفتم تو،ولی یهو محو بدنش شدم(بدن سوجونو میگه هااا😄)
سوجون ویو
ی چن ثانیه محو بدنش بودم میدونستم بدن خوبیداره ولی نه در این حد،بدن خیلی تحر...ک کننده بود دستامو و پوزخند زدم ک اونم محوم شده بود،کشیدمش تو درو بستم......
شرط :۵ لایک ۱۰۰کامنت یاح یاح چ شرطی گذاشتم(برا خانومی ک کامنتارو اوندفه جر داد😂)
۴.۰k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.