[the pearl]
[the pearl]
صبح از خواب بیدار شدم سرم به خاطر گریه های دیشبم درد میکرد
آمیتیس اومد تو اتاق و بهم یه دمنوش داد
+این چیه؟
° بابام داد گفت واسه سردرد خوبه
+بابات از کجا میدونه من سردرد دارم؟
° چه میدونم...... راستی امروز مدرسه تعطیله
+آخیش بکپیم
° نه پاشو بریم بیرون
+ای ببااابباا
° بریم دیگه
+باشه بابا
آماده شدم با خانم بریم بیرون بگردیم داشتیم میرفتیم بیرون میتونستم نگاهای ناراحت باباشو رو خودم حس کنم انگار به خاطر دیشب عذاب وجدان داشت
+کجا بریم؟
° بریم بار
+نخير من احل این چیزا نیستم
° به خاطر من
+من نمیخورما
° باشه
رسیدیم بار و من یه گوشه سر میز نشستم و آمیتیس یه ویسکی گرفت و خورد
همون اول مست شد و رفت وسط برقصه من اصلا از این فضا ها خوشم نمیاد و واسه همین عصبی شدم
یه پسره اومد کنارم نشست و سعی کرد بهم دست بزنه خواستم بزنم تو دهنش که یکی زودتر از من زد
اون ب. بابای آمیتیس بود
_به چه حقی به زن من دست درازی می کنی
زن؟ من حتی اسمشم نمیدونم
_حالا از حلوی چشمام دورشو
برگشت و با عصبانیت نگام کرد حقیقتا ازش ترسیدم
رفت دست آمیتیسو گرفت برد تو ماشین و بعدم اومد دست منو محکم گرفت
+آی دستم
_هیس
+آ. آرومتر دستم درد گرفت
بردم تو ماشین و نشوندم صندلی جلو چون آمیتیس اون پشت خوابش برد _دیگه بدون من حق ندارید برین بیرون
+چرا؟
_چون من تازه پیدات کردم......نگرانتم. واسم مهمی.. اگه الان نبودم ممکن بود یه اتفاقی واست بیوفته.. اونوقت من باید چیکار میکردم.... دیگه بدون من جایی نمیری
+تو که خانواده من نیستی
_ولی به اندازه ای برام مهمی که تا وقتی اختیارت دست منه ازت مراقبت کنم
کاشینو روشن کرد و راه افتادیم........
+ببخشید
با تعجب نگام گرد
+من بهش گفتم نریم ولی اون خیلی اسرار کرد
_لطفا دیگه این کارو نکن تو این چند روزه به اندازه کافی بلا سرمون اومده....... از وقتی که تو اومدی تو خونه مثل همون موقعی که زنم بود خونه پر نشاط شده مثل قبل بی روح نیست
چیزی نگفتم تا به خونه برسیم
خوابم میاد 😴
صبح از خواب بیدار شدم سرم به خاطر گریه های دیشبم درد میکرد
آمیتیس اومد تو اتاق و بهم یه دمنوش داد
+این چیه؟
° بابام داد گفت واسه سردرد خوبه
+بابات از کجا میدونه من سردرد دارم؟
° چه میدونم...... راستی امروز مدرسه تعطیله
+آخیش بکپیم
° نه پاشو بریم بیرون
+ای ببااابباا
° بریم دیگه
+باشه بابا
آماده شدم با خانم بریم بیرون بگردیم داشتیم میرفتیم بیرون میتونستم نگاهای ناراحت باباشو رو خودم حس کنم انگار به خاطر دیشب عذاب وجدان داشت
+کجا بریم؟
° بریم بار
+نخير من احل این چیزا نیستم
° به خاطر من
+من نمیخورما
° باشه
رسیدیم بار و من یه گوشه سر میز نشستم و آمیتیس یه ویسکی گرفت و خورد
همون اول مست شد و رفت وسط برقصه من اصلا از این فضا ها خوشم نمیاد و واسه همین عصبی شدم
یه پسره اومد کنارم نشست و سعی کرد بهم دست بزنه خواستم بزنم تو دهنش که یکی زودتر از من زد
اون ب. بابای آمیتیس بود
_به چه حقی به زن من دست درازی می کنی
زن؟ من حتی اسمشم نمیدونم
_حالا از حلوی چشمام دورشو
برگشت و با عصبانیت نگام کرد حقیقتا ازش ترسیدم
رفت دست آمیتیسو گرفت برد تو ماشین و بعدم اومد دست منو محکم گرفت
+آی دستم
_هیس
+آ. آرومتر دستم درد گرفت
بردم تو ماشین و نشوندم صندلی جلو چون آمیتیس اون پشت خوابش برد _دیگه بدون من حق ندارید برین بیرون
+چرا؟
_چون من تازه پیدات کردم......نگرانتم. واسم مهمی.. اگه الان نبودم ممکن بود یه اتفاقی واست بیوفته.. اونوقت من باید چیکار میکردم.... دیگه بدون من جایی نمیری
+تو که خانواده من نیستی
_ولی به اندازه ای برام مهمی که تا وقتی اختیارت دست منه ازت مراقبت کنم
کاشینو روشن کرد و راه افتادیم........
+ببخشید
با تعجب نگام گرد
+من بهش گفتم نریم ولی اون خیلی اسرار کرد
_لطفا دیگه این کارو نکن تو این چند روزه به اندازه کافی بلا سرمون اومده....... از وقتی که تو اومدی تو خونه مثل همون موقعی که زنم بود خونه پر نشاط شده مثل قبل بی روح نیست
چیزی نگفتم تا به خونه برسیم
خوابم میاد 😴
۱.۲k
۱۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.