پارت ۸
در ماشینش رو باز کرد
به سمت پذیرش رفت
جونگکوک:ایزابل جولی
پرستار:اتاق ۹۲۶
به سمت آسانسور رفت و طبقه ۹ رو زد
خانم چوی:رئیس شما اینجا چیکار میکنید
جونگکوک:حالش چطوره
خانم چوی: ثابته
ا.ت ا.ت کجاست
جونگکوک:بردمش کلبه
دستگاه قلب ایزابل از کار افتاد…هیچ صدایی نمیومد
دختر بی گناه روی تخت بود
خانم چوی جیغ زد:ایزابل!
ویو ا.ت
چشمام رو باز کردم
دور و برم رو نگاه کردم
توی عمارت نبودم
به سمت در رفتم باز نمیشد
چند بار محکم زدم بهش
به سمت بالا رفتم تا چیزی پیدا کنم که بتونم باهاش در رو باز کنم
نزدیک دو ساعت میگشتم ولی چیزی پیدا نکردم
عصبی شده بودم
به سمت اتاقش (جونگکوک) رفتم
یه بطری از مشrوب هاش رو برداشتم
به سمت پایین رفتم و شروع کردم به خوردن بعد از خوردن چند قلپ حرکتام دست خودم نبود و نمیتونستم ازش دست بکشم
به خوردن ادامه دادم (استغفرالله)تا اینکه تموم شد
در باز شد و قامت حضرت یوزارسیف (یوزارجونگکوک)ظاهر شد
به سمت پذیرش رفت
جونگکوک:ایزابل جولی
پرستار:اتاق ۹۲۶
به سمت آسانسور رفت و طبقه ۹ رو زد
خانم چوی:رئیس شما اینجا چیکار میکنید
جونگکوک:حالش چطوره
خانم چوی: ثابته
ا.ت ا.ت کجاست
جونگکوک:بردمش کلبه
دستگاه قلب ایزابل از کار افتاد…هیچ صدایی نمیومد
دختر بی گناه روی تخت بود
خانم چوی جیغ زد:ایزابل!
ویو ا.ت
چشمام رو باز کردم
دور و برم رو نگاه کردم
توی عمارت نبودم
به سمت در رفتم باز نمیشد
چند بار محکم زدم بهش
به سمت بالا رفتم تا چیزی پیدا کنم که بتونم باهاش در رو باز کنم
نزدیک دو ساعت میگشتم ولی چیزی پیدا نکردم
عصبی شده بودم
به سمت اتاقش (جونگکوک) رفتم
یه بطری از مشrوب هاش رو برداشتم
به سمت پایین رفتم و شروع کردم به خوردن بعد از خوردن چند قلپ حرکتام دست خودم نبود و نمیتونستم ازش دست بکشم
به خوردن ادامه دادم (استغفرالله)تا اینکه تموم شد
در باز شد و قامت حضرت یوزارسیف (یوزارجونگکوک)ظاهر شد
۸.۱k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.