رمان پارت4
حامی:حاضرشدم
استایل قشنگ سفید مشکی زدم
راه افتادم و درست ساعت 3 رسیدم کافه لمیز
اما ثنا نیومده بود
ساعت 3و ربع شد اما ثنا نیومد زنگ زدم به ثنا
ثنا :الو ؟
حامی:سلام خوبی چرا نمیای؟
ثنا:توراهم الان میرسم
حامی:اوکی
یه ربع گذشت ......
ثنا اومد داخل
ثنا :سلام حامی ببخشید تو راه به مشکل خوردم
واسه همون دیرشد
حامی:نه اشکال نداره پیش میاد حالا چی شد؟
ثنا:هیچی یکمیدیر از خونه در اومدم واسه همون
عجله کردم سر راه نزدیک به یه ماشین بزنم واس همون
با راننده دعوام شد بگذریم....
چه خبر ؟
حامی :سلامتی خب بگو درباره چی قرار بود حرف بزنیم؟
ثنا :خب راستش همین دیروز مامانم گفت رابطت با حامی
چطوره منم گفتم هیچی در حد دوست
گفت یواش یواش سعی کنید دیگه باهم صمیمیتر شید تا نامزدتون کنیم
واسه همین گفتم همو ببینیم که دربارش حرف بزنیم
حامی:خب میگی چی کار کنیم ؟
ثنا :بیا یه مدت باهم صمیمی بشیم به گفته
مادر پدرامون بعد مثلا دعوا کنیم و از هم جدا بشیم
خودت میدونی که من یکی رو دوست دارم دفعه ی
قبل بهت گفت (در واقع حامیمو دوست داره)
اوکیه؟
حامی :خب باشه ولی اگه میشه زیاد طولش ندیم
چون شاید به هم وابسته بشیم
حتی تو هم شاید عاشقم بشی و عشقتو ول کنی
مشکلی نداری؟
ثنا : امممممممممممممم .......... نه حالا ببینم چی میشه ....
(از خدای ثنا هست که حامیم عاشقش بشه)
...................
ادامه دارد .................
#حامیم#طولانی ترین شب زندگیم
استایل قشنگ سفید مشکی زدم
راه افتادم و درست ساعت 3 رسیدم کافه لمیز
اما ثنا نیومده بود
ساعت 3و ربع شد اما ثنا نیومد زنگ زدم به ثنا
ثنا :الو ؟
حامی:سلام خوبی چرا نمیای؟
ثنا:توراهم الان میرسم
حامی:اوکی
یه ربع گذشت ......
ثنا اومد داخل
ثنا :سلام حامی ببخشید تو راه به مشکل خوردم
واسه همون دیرشد
حامی:نه اشکال نداره پیش میاد حالا چی شد؟
ثنا:هیچی یکمیدیر از خونه در اومدم واسه همون
عجله کردم سر راه نزدیک به یه ماشین بزنم واس همون
با راننده دعوام شد بگذریم....
چه خبر ؟
حامی :سلامتی خب بگو درباره چی قرار بود حرف بزنیم؟
ثنا :خب راستش همین دیروز مامانم گفت رابطت با حامی
چطوره منم گفتم هیچی در حد دوست
گفت یواش یواش سعی کنید دیگه باهم صمیمیتر شید تا نامزدتون کنیم
واسه همین گفتم همو ببینیم که دربارش حرف بزنیم
حامی:خب میگی چی کار کنیم ؟
ثنا :بیا یه مدت باهم صمیمی بشیم به گفته
مادر پدرامون بعد مثلا دعوا کنیم و از هم جدا بشیم
خودت میدونی که من یکی رو دوست دارم دفعه ی
قبل بهت گفت (در واقع حامیمو دوست داره)
اوکیه؟
حامی :خب باشه ولی اگه میشه زیاد طولش ندیم
چون شاید به هم وابسته بشیم
حتی تو هم شاید عاشقم بشی و عشقتو ول کنی
مشکلی نداری؟
ثنا : امممممممممممممم .......... نه حالا ببینم چی میشه ....
(از خدای ثنا هست که حامیم عاشقش بشه)
...................
ادامه دارد .................
#حامیم#طولانی ترین شب زندگیم
۳.۰k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.