عشق فاجعه بار پارت ۱۴
من رفتم تو رو مبل نشستم لیسام اومد پیشم جونگ کوکم سعی میکرد خاله رو راضی کنه ولی یه دفه همه جا پر از سکوت شد و بعد جونگ کوک تلفنو قطع کرد ا/ت: چی شد؟ جونگ کوک: خاله راضی....شد دوباره یه لبخند پهن رو صورتم نشست سریع رفتم تو اتاقم لیسا: کجا میری؟ ا/ت : حاضر بشم دیگه من رفتم تو اتاقو حاضر شدم لیسا: خوشحالم که دوباره خوشحال بیا مام بریم حاضر شیم [پرش زمانی] تا خواستیم بریم بیرون ماشین پلیس دوباره اومد دم در تهیونگو از ماشین پیاده کردو بعد رفت منم سریع پریدم بغلش خیلی خوشحال بودم 😊 تهیونگ سریع رفت تو اتاقش منم به خدمتکار گفتم که یه چای زقالخته با کیک تمشک بده تا براش ببرم در اتاقشو باز کردم باورم نمیشد عین یه بچه تپلی کوچولو تو تختش خوابیده بود خیلی بامزه شده بود منم سینی رو آرم گذاشتمو تا بیدار نشه بعدم رفتم بیرون
۸.۹k
۰۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.