پارت ۲
پارت ۲
انها شروع کرده بودند به سر و صدا تا دختر را لو بدهند بلاخره دختر مخفیانه وارد شده بود زیرا خانه ی انها صحنه ی جرم بود
و گربه ها با این کار میخواستند که پلیس دختر را بگیرد و دختر به پروازش نرسد تا از پیش انها برود
دختر مجبور شد برای خفه کردن گربه ها انها را هم ببرد
وی بعد از رد شدن از چند کوچه انها را انداخت
ولی گربه ها تسلیم نشدند و شروع گردن از سر و کول دختر بالا رفتن و با قیافه ی گربه ی شرک به دختر زل زدن
دختر نگاهی به انها انداخت ولی خر نشد و گربه ها را پرت کرد و دوید به سمت اتوبوس و سریع سوار شد تا گربه ها نتوانند دنبالش بروند
دختر از پیروزی خودش کمی خوشحال شد و شروع کرد به اهنگ گوش کردند تا زمانی که به ایستگاه مورد نظرش برسد
اما بعد از مدتی متوجه ی چیز نرمی شد که روی پاهایش است
وی گرخید و نگاهی انداخت و گربه های او را دید که رویش با پر رویی تمام لم داده بودند
وی اهی از کلافه گی کشید و به انها محل سگ هم نداد و در ایستگاه مورد نظرش پیاده شد
در واقع دختر هرگز متوجه نشد که گربه دقیقا با نفر بعدی که وارد اتوبوس شد نامحسوس وارد شده اند
او وارد فرودگاه شد تا کار های پروازش را انجام دهد و گربه ها هم مثل جوجه اردک پشت سر او راه افتاده بودند
در اخر نگهبان به دختر گیر داد ولی دختر منکر شد که گربه های او هستند اما تهش مجبور شد که مسئولیتش را بپذیرد
حالا یه سوال پیش میاد
که این دختره چمدون ها را چطوری برده ؟
در جوابش باید بگم : خب پولدارن دیگه . درک کنید
** ساعاتی بعد **
ساعت : ۰۰ : ۹ شب
مکان : خیابان های توکیو
دختر درحالی که گوشی به دست بود به سمت مدرسه ی جوجوتسو حرکت میکرد که مردی را درون کوچه ی تاریکی دید که به نظر میرسید مسته کلی دختر خوب میدانست که ان فرد مست نیست
وی زیر لب گفت
_تچ اون برادیم عوضی باید راه دیگه ای برای پیغام دادن پیدا کنه
او بلند ادامه داد و طعنه زد
هوی میدونی یه چیزی به نام ایمیل وجود داره ؟
مرد که مست به نظر میرسید با شنیدن صدای دختر . عین زانبی ها که تعادل ندارند سمت او دوید و به دو متری دختر که رسید منفجر شد
خون کوچه را رنگ امیزی کرد و در بین خون ها طوماری وجود داشت
دختر که با تکنیک نفرین شده ی خودش که بهش اجازه ی دفع و جذب میداد از کثیف شدن لباسش جلوگیری کرده بود
طومار را برداشت و خوند . وی زیر لب غر زد
_همون چرت و پرت های همیشه گی
و طومار را انداخت
** دقایقی بعد **
زمان : ۲۰ : ۹
مکان : دم در دروازه ی مدرسه ی جوجوتسو
دختر رو به روی گوجو ساتورو و ماکی زنین ایستاده بود . وی با لحنی خنثی پرسید
_ گوجو ساتورو ؟
گوجو با چشم های اکلیلی و ذوق زده گفت گویی یک بچه است که میخواهد هدیه بابانوئل را باز کند
_ دخترم ...
#گوجو
#ماکی
#جوجوتسو_کایسن
#فن_فیک
انها شروع کرده بودند به سر و صدا تا دختر را لو بدهند بلاخره دختر مخفیانه وارد شده بود زیرا خانه ی انها صحنه ی جرم بود
و گربه ها با این کار میخواستند که پلیس دختر را بگیرد و دختر به پروازش نرسد تا از پیش انها برود
دختر مجبور شد برای خفه کردن گربه ها انها را هم ببرد
وی بعد از رد شدن از چند کوچه انها را انداخت
ولی گربه ها تسلیم نشدند و شروع گردن از سر و کول دختر بالا رفتن و با قیافه ی گربه ی شرک به دختر زل زدن
دختر نگاهی به انها انداخت ولی خر نشد و گربه ها را پرت کرد و دوید به سمت اتوبوس و سریع سوار شد تا گربه ها نتوانند دنبالش بروند
دختر از پیروزی خودش کمی خوشحال شد و شروع کرد به اهنگ گوش کردند تا زمانی که به ایستگاه مورد نظرش برسد
اما بعد از مدتی متوجه ی چیز نرمی شد که روی پاهایش است
وی گرخید و نگاهی انداخت و گربه های او را دید که رویش با پر رویی تمام لم داده بودند
وی اهی از کلافه گی کشید و به انها محل سگ هم نداد و در ایستگاه مورد نظرش پیاده شد
در واقع دختر هرگز متوجه نشد که گربه دقیقا با نفر بعدی که وارد اتوبوس شد نامحسوس وارد شده اند
او وارد فرودگاه شد تا کار های پروازش را انجام دهد و گربه ها هم مثل جوجه اردک پشت سر او راه افتاده بودند
در اخر نگهبان به دختر گیر داد ولی دختر منکر شد که گربه های او هستند اما تهش مجبور شد که مسئولیتش را بپذیرد
حالا یه سوال پیش میاد
که این دختره چمدون ها را چطوری برده ؟
در جوابش باید بگم : خب پولدارن دیگه . درک کنید
** ساعاتی بعد **
ساعت : ۰۰ : ۹ شب
مکان : خیابان های توکیو
دختر درحالی که گوشی به دست بود به سمت مدرسه ی جوجوتسو حرکت میکرد که مردی را درون کوچه ی تاریکی دید که به نظر میرسید مسته کلی دختر خوب میدانست که ان فرد مست نیست
وی زیر لب گفت
_تچ اون برادیم عوضی باید راه دیگه ای برای پیغام دادن پیدا کنه
او بلند ادامه داد و طعنه زد
هوی میدونی یه چیزی به نام ایمیل وجود داره ؟
مرد که مست به نظر میرسید با شنیدن صدای دختر . عین زانبی ها که تعادل ندارند سمت او دوید و به دو متری دختر که رسید منفجر شد
خون کوچه را رنگ امیزی کرد و در بین خون ها طوماری وجود داشت
دختر که با تکنیک نفرین شده ی خودش که بهش اجازه ی دفع و جذب میداد از کثیف شدن لباسش جلوگیری کرده بود
طومار را برداشت و خوند . وی زیر لب غر زد
_همون چرت و پرت های همیشه گی
و طومار را انداخت
** دقایقی بعد **
زمان : ۲۰ : ۹
مکان : دم در دروازه ی مدرسه ی جوجوتسو
دختر رو به روی گوجو ساتورو و ماکی زنین ایستاده بود . وی با لحنی خنثی پرسید
_ گوجو ساتورو ؟
گوجو با چشم های اکلیلی و ذوق زده گفت گویی یک بچه است که میخواهد هدیه بابانوئل را باز کند
_ دخترم ...
#گوجو
#ماکی
#جوجوتسو_کایسن
#فن_فیک
۴.۱k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.