فیک «اون دوست دخترمه» part 50 (آخــر)
کوک: فهمیدم چرا همیشه ارایش میکنی چون که اگه کسی صورت واقعیتو ببینه در جا عاشقت میشه مثل من
ات: چرا همیشه انقدر حرفای قشنگ میزنی؟
کوک: چون دوست دارم
ات: وان پر شد؟
کوک: اره فک کنم بزار منم بدنمو بشورم میریم
ات: باشه
ذهن ات: چه عضله هایی داره یکی دم دستش کتک بخوره قشنگ بیمارستانی میشه
کوک: انقدر جذابم که محوم شدی
ات: اره…نه..نمیدونم
کوک:(میخنده)
راوی:
(کوک وقتی بدنشو شست میره داخل وان میشینه)
کوک: ات بیا تو بغلم
ات: باشه
فلش بک به نیم ساعت بعد رفتن ات و کوک از تالار:
(خواهر کوک)بورا: اییی واییی ات گوشیشو جا گذاشت
(برادر ات)یونگ سو : چیشده
بورا: ات گوشیشو جا گذاشته ولی من نمیتونم الان برم اونجا
یونگ سو: چرا؟
بورا: گواهینامه ندارم رانندگی بلد نیستم
یونگ سو: بیا من میرسونمت اونجا ولی یکم خونشون دوره
بورا: اشکال نداره بریم گوشیو بهش بدم
یونگ سو : باشه دنبالم بیا ماشین اونجاست
بورا: اوهوم….چه ماشین خوشگلی
یونگ سو: مثل تو
بورا:(گونه هاش سرخ میشه)…مرسی
بیست دقیقه بعد:
کوک: فرشته کوچولوم
ات: هوممم؟(کیوت میگه)
کوک:(میبوستش)
چند ثانیه بعد
کوک: دوست دارم
ات: منم همینط…کوکککک صدای در میاد
کوک: کی اومدههه
ات: نمیدونممم درو باز نکنیم
کوک: نمیشه که من میرم باز میکنم
ات: اگه مامان بابات باشن چی
کوک: فکر نکنم اونا باشن
بورا: چرا درو باز نمیکنن سرده
یونگ سو: بیا کت منو فعلا بپوش (کثافته جذاب🧚🏻)
بورا: ممنونم
کوک: اومدمم(درو باز میکنه)
بورا:وایییی چرا لختیییی
ات:جونگ کوک کی او…واییییییی(فقط یه حوله به خودش پیچیده)
بورا: بد موقع اومدیم مثل اینکه خوش گذشته
کوک:ات راضی به میزبانیت نبودیم برو لباس بپوش(با خنده ی ضایع)
یونگ سو : اومدیم گوشی ات رو بدیم جاش گذاشته بود
کوک: اهاا باشه مرسی
بورا: خب دیگه ما بریم شما به ادامه کارتون برسید
کوک: بورا برو دیگه فردا مدرسه داری کوچولو(با خنده و حرص)
بورا: باشه فعلا…اتتتتتت ما رفتیم راحت باششش(با داد)
ات: باشههه به سلامتتت(از تو اتاق)
کوک: فعلا…(میره پیش ات)
کوک: حتما مجبور بودی با حوله بیای بیرون
ات: صدای بورا رو شنیدم فکر کردم فقط اون اومده نمیدونستم یونگ سو ام باهاشه
کوک: خیلی خب باشه بشین میخوام موهاتو خشک کنم
ات: بلدی؟
کوک: معلومه موهای بورا رو همیشه من خشک میکردم خودش بلد نبود
ات: چه برادر خوبی
کوک: اره
چند دقیقه بعد:
کوک: تموم شد
ات: واقعا….خوب شد مرسی
کوک: کار دست من که بد نیست بیا بریم عکسای خودمو خودتو ببینیم
ات: باشه
چند دقیقه بعد
ات: وای من چرا اینجوری افتادم
کوک: خوبه که
ات: نه بده میخوام پاکش کنم
کوک: نه قشنگه یادگاری میمونه
راوی :
ات هرچقدر تلاش میکنه کوک دوربین رو بهش نمیده و برای تلاش اخر کوک دستشو میبره بالا و دوربینو بالا نگه میداره که دست ات نرسه ات دستشو بلند میکنه که بگیرتش اما تعادلش بهم میخوره و میوفته روی کوک
کوک: ببین خودت دلت میخواد(میبوستش)
ات:(همراهی میکنه)
خب این دوتاعم رفتن خونه بخت غصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید امید وارم خوشتون اومده باشه میدونم میخواستین طولانی تر باشه ولی این فیک دیگه زیاد چیزی برای گفتن نداشت عملا اخراش بود و البته یه عالمه فیک جدید داریم
و بچه ها فیک بعدیم قراره دختر کوچولوی من باشه چون اکثریت گفتین اونو بزارم و از اونایی که بقیه فیک هارو ترجیح میدادن به شدت معذرت میخوام که نشد اونارو بزارم اما قول میدم فیک های بعدی اونا باشن:))))🧚🏻
ات: چرا همیشه انقدر حرفای قشنگ میزنی؟
کوک: چون دوست دارم
ات: وان پر شد؟
کوک: اره فک کنم بزار منم بدنمو بشورم میریم
ات: باشه
ذهن ات: چه عضله هایی داره یکی دم دستش کتک بخوره قشنگ بیمارستانی میشه
کوک: انقدر جذابم که محوم شدی
ات: اره…نه..نمیدونم
کوک:(میخنده)
راوی:
(کوک وقتی بدنشو شست میره داخل وان میشینه)
کوک: ات بیا تو بغلم
ات: باشه
فلش بک به نیم ساعت بعد رفتن ات و کوک از تالار:
(خواهر کوک)بورا: اییی واییی ات گوشیشو جا گذاشت
(برادر ات)یونگ سو : چیشده
بورا: ات گوشیشو جا گذاشته ولی من نمیتونم الان برم اونجا
یونگ سو: چرا؟
بورا: گواهینامه ندارم رانندگی بلد نیستم
یونگ سو: بیا من میرسونمت اونجا ولی یکم خونشون دوره
بورا: اشکال نداره بریم گوشیو بهش بدم
یونگ سو : باشه دنبالم بیا ماشین اونجاست
بورا: اوهوم….چه ماشین خوشگلی
یونگ سو: مثل تو
بورا:(گونه هاش سرخ میشه)…مرسی
بیست دقیقه بعد:
کوک: فرشته کوچولوم
ات: هوممم؟(کیوت میگه)
کوک:(میبوستش)
چند ثانیه بعد
کوک: دوست دارم
ات: منم همینط…کوکککک صدای در میاد
کوک: کی اومدههه
ات: نمیدونممم درو باز نکنیم
کوک: نمیشه که من میرم باز میکنم
ات: اگه مامان بابات باشن چی
کوک: فکر نکنم اونا باشن
بورا: چرا درو باز نمیکنن سرده
یونگ سو: بیا کت منو فعلا بپوش (کثافته جذاب🧚🏻)
بورا: ممنونم
کوک: اومدمم(درو باز میکنه)
بورا:وایییی چرا لختیییی
ات:جونگ کوک کی او…واییییییی(فقط یه حوله به خودش پیچیده)
بورا: بد موقع اومدیم مثل اینکه خوش گذشته
کوک:ات راضی به میزبانیت نبودیم برو لباس بپوش(با خنده ی ضایع)
یونگ سو : اومدیم گوشی ات رو بدیم جاش گذاشته بود
کوک: اهاا باشه مرسی
بورا: خب دیگه ما بریم شما به ادامه کارتون برسید
کوک: بورا برو دیگه فردا مدرسه داری کوچولو(با خنده و حرص)
بورا: باشه فعلا…اتتتتتت ما رفتیم راحت باششش(با داد)
ات: باشههه به سلامتتت(از تو اتاق)
کوک: فعلا…(میره پیش ات)
کوک: حتما مجبور بودی با حوله بیای بیرون
ات: صدای بورا رو شنیدم فکر کردم فقط اون اومده نمیدونستم یونگ سو ام باهاشه
کوک: خیلی خب باشه بشین میخوام موهاتو خشک کنم
ات: بلدی؟
کوک: معلومه موهای بورا رو همیشه من خشک میکردم خودش بلد نبود
ات: چه برادر خوبی
کوک: اره
چند دقیقه بعد:
کوک: تموم شد
ات: واقعا….خوب شد مرسی
کوک: کار دست من که بد نیست بیا بریم عکسای خودمو خودتو ببینیم
ات: باشه
چند دقیقه بعد
ات: وای من چرا اینجوری افتادم
کوک: خوبه که
ات: نه بده میخوام پاکش کنم
کوک: نه قشنگه یادگاری میمونه
راوی :
ات هرچقدر تلاش میکنه کوک دوربین رو بهش نمیده و برای تلاش اخر کوک دستشو میبره بالا و دوربینو بالا نگه میداره که دست ات نرسه ات دستشو بلند میکنه که بگیرتش اما تعادلش بهم میخوره و میوفته روی کوک
کوک: ببین خودت دلت میخواد(میبوستش)
ات:(همراهی میکنه)
خب این دوتاعم رفتن خونه بخت غصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید امید وارم خوشتون اومده باشه میدونم میخواستین طولانی تر باشه ولی این فیک دیگه زیاد چیزی برای گفتن نداشت عملا اخراش بود و البته یه عالمه فیک جدید داریم
و بچه ها فیک بعدیم قراره دختر کوچولوی من باشه چون اکثریت گفتین اونو بزارم و از اونایی که بقیه فیک هارو ترجیح میدادن به شدت معذرت میخوام که نشد اونارو بزارم اما قول میدم فیک های بعدی اونا باشن:))))🧚🏻
۷۷.۷k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.