فیک: black fate
فیک: black fate
پارت4
مینا: عزیزم....برگشتی..
انیش:بله....
مینا: زود خودتو اماده کن ۱ ساعت دیگه میریم
انیش:....واسه شام
مینا: اره زود باش الان بابات و ای انم میان خانواده لینو و لیسا....اماده ان زوددددد باششش
انیش:واییی....باشه....
رفتم تو اتاقم.بعد یه دوش موهامو اتو کردم و یه لباس یه لباس سفید چاک دار بلند و یقه باز تن کردم.... یه کفش صندل سیاه و یه گردنبند نازک و موهامم پریشونوکردم و
ای ان:.....اععع....اماده شدی
انیش:...چرا در نمیزنی....بریم....
ای ان: خواهر گلم الان بهت میگم رو نمیدی به هیچ کس
انیش:...چشم...تو هم پا نمیدی.....
ای ان: چش....بریم
رفتیم تووماشین جلو اون ویلا هر سه خانواده پیاده شدیم
و بعد سلام و بغل
اونهی: همین مراقب باشید تا کسی رو معرفی نکردیم نرید کنارشون
همه: چشم...
بزرگ ترا جلو بودن و ما ۴ تاهم عقب
لینو:..دخترا...خوشگل شدین
لیسا.انیش: ممنونم
ای ان:...یا من چی
لینو: توهم زیبا شدی
ای ان: توهم...
انیش:..لینو...وایب مافیا هارو میدی
لینو: چون مافیام(آخه این سواله😑)
لیسا:...اوکی....شش...وارد سالن پذیرایی میشیم
وارد شدیم...کنار هم خیلی بزرگ تر چند تا مرد سلام کردیم...و یه جا نشستیم .....و من و لیسا بین ای ان و لینو بودیم
ویو فلیکس~~~~
خودمو اماده کردم...یه کت شلوار سفید....و یه پیراهن سفید و موهامم. بلوند و بلنده....مرتب کردم و خانواداگی رفتیم
هیون: چقدره خوشگل شودی
فلیکس: به تو رفتم .....عزیزم
هیون:اوهوم....لاولی
سهون:..پسرا....امشب شب مهمیه.... با دشمنمون....
ه.ف:.چش...مراقبیم
رسیدیم...خیلی مغرورانه...وارد شدیم بعد سلام و دست دادن رفتیم نشستیم خیلی بزرگ و کسای مهمی بودن
ته یانگ:...توجه....کنید اونا خانواده یانگ هستن
هیون:ومعرفی شون بکنید
سهون:...۳ پیر مرد رو ول کنید اون پسره...با موهای سیاه یانگ لینو و اون مو قهویه...یانگ جونگین....و اون دختره...مو کوتاه چتریه..یانگ لیسا..... و اون دختر....مو بلنده لباس سفید....یانگ انیش
ته یانگ:..سوهو..پدر انیش,و ای ان..اون هی...پدر لینو....یوری پدر لیسا
ادامه دارد.
(عکس کامل تر از فلیکس پیدا نکردم)
اسلاید دوم لباس آنیش.
توروخودا حمایت کنید🥺
پارت4
مینا: عزیزم....برگشتی..
انیش:بله....
مینا: زود خودتو اماده کن ۱ ساعت دیگه میریم
انیش:....واسه شام
مینا: اره زود باش الان بابات و ای انم میان خانواده لینو و لیسا....اماده ان زوددددد باششش
انیش:واییی....باشه....
رفتم تو اتاقم.بعد یه دوش موهامو اتو کردم و یه لباس یه لباس سفید چاک دار بلند و یقه باز تن کردم.... یه کفش صندل سیاه و یه گردنبند نازک و موهامم پریشونوکردم و
ای ان:.....اععع....اماده شدی
انیش:...چرا در نمیزنی....بریم....
ای ان: خواهر گلم الان بهت میگم رو نمیدی به هیچ کس
انیش:...چشم...تو هم پا نمیدی.....
ای ان: چش....بریم
رفتیم تووماشین جلو اون ویلا هر سه خانواده پیاده شدیم
و بعد سلام و بغل
اونهی: همین مراقب باشید تا کسی رو معرفی نکردیم نرید کنارشون
همه: چشم...
بزرگ ترا جلو بودن و ما ۴ تاهم عقب
لینو:..دخترا...خوشگل شدین
لیسا.انیش: ممنونم
ای ان:...یا من چی
لینو: توهم زیبا شدی
ای ان: توهم...
انیش:..لینو...وایب مافیا هارو میدی
لینو: چون مافیام(آخه این سواله😑)
لیسا:...اوکی....شش...وارد سالن پذیرایی میشیم
وارد شدیم...کنار هم خیلی بزرگ تر چند تا مرد سلام کردیم...و یه جا نشستیم .....و من و لیسا بین ای ان و لینو بودیم
ویو فلیکس~~~~
خودمو اماده کردم...یه کت شلوار سفید....و یه پیراهن سفید و موهامم. بلوند و بلنده....مرتب کردم و خانواداگی رفتیم
هیون: چقدره خوشگل شودی
فلیکس: به تو رفتم .....عزیزم
هیون:اوهوم....لاولی
سهون:..پسرا....امشب شب مهمیه.... با دشمنمون....
ه.ف:.چش...مراقبیم
رسیدیم...خیلی مغرورانه...وارد شدیم بعد سلام و دست دادن رفتیم نشستیم خیلی بزرگ و کسای مهمی بودن
ته یانگ:...توجه....کنید اونا خانواده یانگ هستن
هیون:ومعرفی شون بکنید
سهون:...۳ پیر مرد رو ول کنید اون پسره...با موهای سیاه یانگ لینو و اون مو قهویه...یانگ جونگین....و اون دختره...مو کوتاه چتریه..یانگ لیسا..... و اون دختر....مو بلنده لباس سفید....یانگ انیش
ته یانگ:..سوهو..پدر انیش,و ای ان..اون هی...پدر لینو....یوری پدر لیسا
ادامه دارد.
(عکس کامل تر از فلیکس پیدا نکردم)
اسلاید دوم لباس آنیش.
توروخودا حمایت کنید🥺
۳.۶k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.