p14
دارومو خوردم من:خوبی کوک:تو رو میبینم خوب میشم عشقم من:عزیزدلم بلندم کرد نشوندم رو پاش کمرمو گرفت من:میخوای چیکار کنی حالا کوک:میخوام بکشونمشون به سمت نابودی فعلا اینو میخوام من:جونگ کوک کوک:جانم من:میترسم نگام کرد موهامو نوازش کرد کوک:از چی میترسی زندگیم من:همه چی بهم بریزه نتونیم کنار هم باشیم سرم پایین بود صورتمو گرفت بالا دستشو رو صورتم گذاشت کوک:عزیزم اتفاقیم بیوفته تهش هردومون باهم میمیریم من:من بدون تو نمی تونم جونگ کوک کوک:من بدون تو میمیرم تا لحظه مرگمونم باهمیم پس نترس از چیزی ما حتی اون دنیام باهمیم عشقم فهمیدی من:اوهوم لبامو چسبوندم رو لباش و باهم مک زدیم دستشو زیر گوشم گذاشت برم گردوند خوابوندم رو تخت دستشو رو کمرم گذاشت و میمالیدش از هم جدا شدیم محو هم دیگه شدیم همون موقع در زدن کوک:کیه جکسون:ارباب منم بلند شد رفت در و باز کرد منم نشستم رو تخت جکسون:این نامه برایه شما اومده از طرف آقایه کیم تهیونگ کوک:تهیونگ مگه برگشته جکسون:چیزی نگفتن فقط گفتن اینو بدم بهتون کوک:باشه برو رفت در و بست نشستم رو تخت روبه روم نام رو باز کرد لبخند زد من:تهیونگ کیه عزیزم کوک:یکی از دوستام تو پرورشگاه باهم بزرگ شدیم خیلی صمیمی بودیم که اونو به سرپرستی قبول کردن و رفت آمریکا من:فهمیدم واسه همین انقدر خوشحال شدی حالا چی نوشته کوک:گفته فردا شب میاد اینجا من:خیلی خوبه ناراحت شدم کوک:چیشد زندگیم من:کاش منم یکیو اون سر دنیا داشتم میومد پیشم کاش خانواده داشتم کوک:مگه من خانوادت نیستم نگاش کردم من:تو که همه کسه منی بیشتر از یه خانواده ای برام
۴۲.۸k
۱۴ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.