پارت هفتدهم
رفتیم سمت سورن و مهیار اون دوتا نوشین و سانازم پیاده شدن راه اروم دادم افتادیم سمتشون یه سلام اروم دادم ااوناهم جوابمو دادن به جز اون دو تا جلغوز یه چشم غره به هر دو شون رفتم
سورن:حالتون بهترره
من:بله بهترم ممنون
مهیار رو به من گفت
مهیار:مهرسا خانم بی زحمت شما باید برید تو ماشین سورن
من با تعجب
من:چرا
مهیار:من با داداش شما حرف های مردونه دارم
من:وا یعنی چی
از اونورم سورن هی برای مهیار چشم غره میرفت
مهیارم خندش شدت می گرفت
نوشین:خب بیاد ماشین ما
سانازکاره ماهم یه ذره باهم گپ میزینیم
من هم اجبار گفتم باشه همه رفتیم سوار شدیم
پارت بعدی
سورن:حالتون بهترره
من:بله بهترم ممنون
مهیار رو به من گفت
مهیار:مهرسا خانم بی زحمت شما باید برید تو ماشین سورن
من با تعجب
من:چرا
مهیار:من با داداش شما حرف های مردونه دارم
من:وا یعنی چی
از اونورم سورن هی برای مهیار چشم غره میرفت
مهیارم خندش شدت می گرفت
نوشین:خب بیاد ماشین ما
سانازکاره ماهم یه ذره باهم گپ میزینیم
من هم اجبار گفتم باشه همه رفتیم سوار شدیم
پارت بعدی
۶.۸k
۰۶ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.