"خودم" معشوقه ی شعرهایم کرده بودمت
"خودم" معشوقه ی شعرهایم کرده بودمت
انصاف نبود از راه نرسیده
"تو" را بگیرد و با خودش ببرد...
تصور کن حال رفتگری را که
برگ ها را باعشق دور خودش جمع میکند و توفانی از خدا بی خبر،
از راه نرسیده با خود میبردِشان...
انصاف نبود از راه نرسیده
"تو" را بگیرد و با خودش ببرد...
تصور کن حال رفتگری را که
برگ ها را باعشق دور خودش جمع میکند و توفانی از خدا بی خبر،
از راه نرسیده با خود میبردِشان...
۱.۶k
۰۴ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.