پاره شدم تا درخواستت رو توی کامنتا پیدا کردم🤣🤌🏻
پاره شدم تا درخواستت رو توی کامنتا پیدا کردم🤣🤌🏻
وقتی که از همسر مافیات فرار میکنی⛓️🚬
ات ویو:
توی اتاق راه میرفتم و منتظر خدمتکار بودم عصبی پوفی کشیدم که در باز شد و خدمتکار ترسیده اومد تو:ببخشید خانم دیر شد...ماشین حاظره
به تکون دادن سرم اکتفا کردم و رفتم بیرون از اتاق و از در پشتی توی اشپزخونه رفتم بیرون و سوار ماشین شدم و نفس عمیقی کشیدم...متاستفم جئون...ولی ما به درد هم نمیخوریم
هوففف قضیه ازونجایی شروع میشه که مافیای ترسناک و بزرگی به اسم جئون منو میدزده و بعد دوسال مجبورم میکنه باهاش ازدواج کنم و امروز مراسم عروسیه ولی من دوستش ندارم!!نمیدونم ولی انگار با رفتنم ترسی به بدنم هجوم اورد و یه صدایی میومد که انگار میگفت تو حتی خارج از کشور هم بری جئون پیدات میکنه...لعنت بهت جئون...لعنت بهت جئون جونگکوک...بخاطر تو حتی جایی که نفس نمیکشی هم اسایش ندارم لعنتی...با نزدیک شدنمون به فرودگاه به سیمکارتم نگاه کردم و پوزخندی زدم
جونگکوک ویو:
جام شرابو توی دستم گرفتم و چرخوندم...که ات فرار کرده؟پوزخندی میزنم...ساده لوح...پیدات کنم کاری میکنم از دنیا اومدنت پشیمون شی...سلاخی...اوه فاک اون اولین کسیه که قراره با وسایل نازنیم سلاخی شه و من لذت ببرم...به خدمتکار میگم:کارت خوب بود...افرین زود میگیری
خدمتکار:ممنونم ارباب
جونگکوک:بسه...برو
بعد رفتن خدمتکار میرم روی سن و شروع به سخنرانی میکنم:همگی به من توجه کنید
کمی صبر کردم تا همهمه خاموش شه بعد اینکه نگاه های کنجکاوانه بهم خیره شده بود لبخندی زدم و با حفظ عصبانیت شروع به حرف زدن کردم:مشکلی پیش اومده...عروسی کنسل میشه...مارو ببخشید ولی اتفاقی برای عروس افتاده که حل میشه ولی نه الان مارو ببخشید مهمونی تمامه میتونید بروید
با لبخند به صحبتام پایان دادم و از سن رفتم پایین و شروع کردم با بادیگارد حرف زدم که همه رفتن جز شش نفر
افراد باندم...یا بهتر بگم دوستام
نامی:مشکلی کوک پیش اومده؟
جیهوپ:منتظر عروس بودیمااا
کوک:عروس یا عروس فراری؟(پوزخند)
ته:منظورت چیه کوک؟
کوک:خیلی ساده بود که...ات فرار کرده
شوگا:میفهمی چی میگی؟
جیمین:شوخی خوبی نیستا!!
جین:تمومش کن کوک
کوک:مغزمو خوردینننننننن...ات لعنتی فرار کرده توی اتاقش نیست و من میخوام فقط پیدا شه تا سلاخی شدنشو ببینم(عصبی و داد)
کوک:جیمین میتونه از طریق شمارش ردوش بزنی؟!
جیمین:ما هستیم پشتت رفیق اروم باش...الان میزنم صبر کن
کوک:ممنون جیمینا
جیمین لبخندی زد و رفت سراغ لبتاپ و شروع کرد
تهیونگ:منم میرم از بادیگاردا بپرسم
نامی:منم میرم دوربینارو چک کنم
♡♡♡♡♡♡♡
شرایط پارت بعد:
لایک:40
کامنت:40
اگر برای این چندپارتی حمایت نکنین منم برای ادامه فیک ذوقو حوصله ای ندارم🙂💔
وقتی که از همسر مافیات فرار میکنی⛓️🚬
ات ویو:
توی اتاق راه میرفتم و منتظر خدمتکار بودم عصبی پوفی کشیدم که در باز شد و خدمتکار ترسیده اومد تو:ببخشید خانم دیر شد...ماشین حاظره
به تکون دادن سرم اکتفا کردم و رفتم بیرون از اتاق و از در پشتی توی اشپزخونه رفتم بیرون و سوار ماشین شدم و نفس عمیقی کشیدم...متاستفم جئون...ولی ما به درد هم نمیخوریم
هوففف قضیه ازونجایی شروع میشه که مافیای ترسناک و بزرگی به اسم جئون منو میدزده و بعد دوسال مجبورم میکنه باهاش ازدواج کنم و امروز مراسم عروسیه ولی من دوستش ندارم!!نمیدونم ولی انگار با رفتنم ترسی به بدنم هجوم اورد و یه صدایی میومد که انگار میگفت تو حتی خارج از کشور هم بری جئون پیدات میکنه...لعنت بهت جئون...لعنت بهت جئون جونگکوک...بخاطر تو حتی جایی که نفس نمیکشی هم اسایش ندارم لعنتی...با نزدیک شدنمون به فرودگاه به سیمکارتم نگاه کردم و پوزخندی زدم
جونگکوک ویو:
جام شرابو توی دستم گرفتم و چرخوندم...که ات فرار کرده؟پوزخندی میزنم...ساده لوح...پیدات کنم کاری میکنم از دنیا اومدنت پشیمون شی...سلاخی...اوه فاک اون اولین کسیه که قراره با وسایل نازنیم سلاخی شه و من لذت ببرم...به خدمتکار میگم:کارت خوب بود...افرین زود میگیری
خدمتکار:ممنونم ارباب
جونگکوک:بسه...برو
بعد رفتن خدمتکار میرم روی سن و شروع به سخنرانی میکنم:همگی به من توجه کنید
کمی صبر کردم تا همهمه خاموش شه بعد اینکه نگاه های کنجکاوانه بهم خیره شده بود لبخندی زدم و با حفظ عصبانیت شروع به حرف زدن کردم:مشکلی پیش اومده...عروسی کنسل میشه...مارو ببخشید ولی اتفاقی برای عروس افتاده که حل میشه ولی نه الان مارو ببخشید مهمونی تمامه میتونید بروید
با لبخند به صحبتام پایان دادم و از سن رفتم پایین و شروع کردم با بادیگارد حرف زدم که همه رفتن جز شش نفر
افراد باندم...یا بهتر بگم دوستام
نامی:مشکلی کوک پیش اومده؟
جیهوپ:منتظر عروس بودیمااا
کوک:عروس یا عروس فراری؟(پوزخند)
ته:منظورت چیه کوک؟
کوک:خیلی ساده بود که...ات فرار کرده
شوگا:میفهمی چی میگی؟
جیمین:شوخی خوبی نیستا!!
جین:تمومش کن کوک
کوک:مغزمو خوردینننننننن...ات لعنتی فرار کرده توی اتاقش نیست و من میخوام فقط پیدا شه تا سلاخی شدنشو ببینم(عصبی و داد)
کوک:جیمین میتونه از طریق شمارش ردوش بزنی؟!
جیمین:ما هستیم پشتت رفیق اروم باش...الان میزنم صبر کن
کوک:ممنون جیمینا
جیمین لبخندی زد و رفت سراغ لبتاپ و شروع کرد
تهیونگ:منم میرم از بادیگاردا بپرسم
نامی:منم میرم دوربینارو چک کنم
♡♡♡♡♡♡♡
شرایط پارت بعد:
لایک:40
کامنت:40
اگر برای این چندپارتی حمایت نکنین منم برای ادامه فیک ذوقو حوصله ای ندارم🙂💔
۲۶.۲k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.