fan gril p1
از زبان ا/ت
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم باید آهنگشو عوض کنم با صدای تهیونگ بیشتر خوابم میگیره درست مثله ی لالایی یاد امروز افتادم اوففف بدم میاد نمیدونم چرا ولی از این روز بدم میاد امروز روز تولدمه ... هه ...حداقل تونستم یک سال دیگه هم دووم بیارم ( ا/ت امسال ۲۲ ساله میشه ) از رخت خواب بلند شدم به سمت دستشویی حرکت کردم کارای لازم رو انجام دادم و به طبقه پایین رفتم آرتا رو کاناپه نشسته بود (داداشش) رفتم تو آشپز خونه ی نیمرو زدم مشغول خوردن شدم که آرتا اومد
آرتا : هلو بیبی گرل هپی برسدی تو یوووو
ا.ت : آرتا ببین هنوز ی ماه نشده رفتی کلاس زبان جان ما از الان مارو نگا
آرتا : خیلی خب...😒
اومد دست بزنه که زدم رو دستش
ارتا : چته روانی ...
ا.ت : برو برا خودت درست کن
آرتا: خسیس.....اصن الان ی رامیون درست میکنم میرم با سریال اتفاقی دیدمت میخورم
درسته اره اون ی کیدرامر اصیل بود من ی آرمی
ا.ت : یااا مگه قرار نبود باهم تمومش کنیم ...
آرتا: آنی بیانه نونا اور نو اکس کیوت میی سیستر
ا.ت : این چنگال رو میبینی ..اینو فرو میکنم تو کونت
آرتا: بخدا اگه خشن نباشی نمیرینن روت
ا.ت :خا
غذام که تمام شد ظرف هارو شستم و رفتم طبقه بالا لباسام رو عوض کردم و به سمت سالن رفتم ( ا.ت ی میکاپ کاره ) امروز مشتری زیاد داشتم باید انرژی کافی داشته باشم ماشینمو گرفتم و به سمت سالن حرکت کردم
پرش زمانی به ۶ عصر
امروز ۷ تا عروس آرایش کردم درآمد خوبی داشتم ...به سمت خونه حرکت کردم ...ماشینو پارک کردم کلید رو روی در چرخوندم ..کهبا سوپرایز مامانو بابام رو به رو شدم اره حدس میزدم برام تولد گرفتن به ی لبخند فیک با مهمونا احوال پرسی کردم نشستم پیششون بعد ی مدت کیک رو آوردن شمع رو فوت و کیک رو بریدم از همون سوسول بازیا اوک بعدش نوبت کادو ها شد همه پول دادن تعدادی هم لباس برام خریدن که نوبت مامان و بابام شد
م.ت (مامان ا/ت) : خب نوبت کادوی ماست از تو جیبش یپاکت آورد بیرون فکر کردم پوله اما وقتی بازش کردم ی بلیط سفر بود خوب دقت کردم خط ب خطشو خوندم و بعد متوجه شدم اره این بلیط سفر به کره ست......
《 امروز....روزی که هیچ وقت فراموش نخواهد شد....بالاخره بعد از یک عمر رویا هام به واقعیت تبدیل شد....اما بی خبر از سرنوشتم....سرنوشتی که با ی بلیط شروع شد و با ی امضا داره تمام میشه 》ا.ت
پایان پارت ۱ .....¿¡بوس بهتونننن
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم باید آهنگشو عوض کنم با صدای تهیونگ بیشتر خوابم میگیره درست مثله ی لالایی یاد امروز افتادم اوففف بدم میاد نمیدونم چرا ولی از این روز بدم میاد امروز روز تولدمه ... هه ...حداقل تونستم یک سال دیگه هم دووم بیارم ( ا/ت امسال ۲۲ ساله میشه ) از رخت خواب بلند شدم به سمت دستشویی حرکت کردم کارای لازم رو انجام دادم و به طبقه پایین رفتم آرتا رو کاناپه نشسته بود (داداشش) رفتم تو آشپز خونه ی نیمرو زدم مشغول خوردن شدم که آرتا اومد
آرتا : هلو بیبی گرل هپی برسدی تو یوووو
ا.ت : آرتا ببین هنوز ی ماه نشده رفتی کلاس زبان جان ما از الان مارو نگا
آرتا : خیلی خب...😒
اومد دست بزنه که زدم رو دستش
ارتا : چته روانی ...
ا.ت : برو برا خودت درست کن
آرتا: خسیس.....اصن الان ی رامیون درست میکنم میرم با سریال اتفاقی دیدمت میخورم
درسته اره اون ی کیدرامر اصیل بود من ی آرمی
ا.ت : یااا مگه قرار نبود باهم تمومش کنیم ...
آرتا: آنی بیانه نونا اور نو اکس کیوت میی سیستر
ا.ت : این چنگال رو میبینی ..اینو فرو میکنم تو کونت
آرتا: بخدا اگه خشن نباشی نمیرینن روت
ا.ت :خا
غذام که تمام شد ظرف هارو شستم و رفتم طبقه بالا لباسام رو عوض کردم و به سمت سالن رفتم ( ا.ت ی میکاپ کاره ) امروز مشتری زیاد داشتم باید انرژی کافی داشته باشم ماشینمو گرفتم و به سمت سالن حرکت کردم
پرش زمانی به ۶ عصر
امروز ۷ تا عروس آرایش کردم درآمد خوبی داشتم ...به سمت خونه حرکت کردم ...ماشینو پارک کردم کلید رو روی در چرخوندم ..کهبا سوپرایز مامانو بابام رو به رو شدم اره حدس میزدم برام تولد گرفتن به ی لبخند فیک با مهمونا احوال پرسی کردم نشستم پیششون بعد ی مدت کیک رو آوردن شمع رو فوت و کیک رو بریدم از همون سوسول بازیا اوک بعدش نوبت کادو ها شد همه پول دادن تعدادی هم لباس برام خریدن که نوبت مامان و بابام شد
م.ت (مامان ا/ت) : خب نوبت کادوی ماست از تو جیبش یپاکت آورد بیرون فکر کردم پوله اما وقتی بازش کردم ی بلیط سفر بود خوب دقت کردم خط ب خطشو خوندم و بعد متوجه شدم اره این بلیط سفر به کره ست......
《 امروز....روزی که هیچ وقت فراموش نخواهد شد....بالاخره بعد از یک عمر رویا هام به واقعیت تبدیل شد....اما بی خبر از سرنوشتم....سرنوشتی که با ی بلیط شروع شد و با ی امضا داره تمام میشه 》ا.ت
پایان پارت ۱ .....¿¡بوس بهتونننن
۱۲.۸k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.