جنگ برای تو ( پارت 36)
وقتی وارد اقامتگاه شدم نگاهای سنگينی روی خودمو حس میکردم
ملکه اصلا بهم نگاه نمیکرد
سوریو : ملکه....
ملکه: برای چی اومدی اینجا، الان باید پیش ولیعهد جئون باشی
سوریو : بانوی من برای همین قضیه رسیدم خدمتتون
یونگی : منظورت چیه سوریو
سوریو : سرورم شما میتونید ولیعهد باشید منم همینو میخوام ولی باید برای به دست آوردنش تلاش کنید
یونگی : چیکار باید بکنم
سوریو : باید جونگ کوک و از چشم امپراطور بندازید... طوری که امپراطور چشم دیدنشو نداشته باشن
ملکه : ما چطور باید بهت اعتماد کنیم؟ شاید بخوای بر علیه ما توطئه کنی
سوریو : ملکه من خودم از اون زخم خوردم... میخوام بخاطر کاری که باهام کرد ازش انتقام بگیرم
یونگی : مادر اون داره راست میگه
ملکه : بسیار خب... ولی اگر برخلاف اون چیزی که گفتی عمل کنی خودم دستور کشتنتو میدم
سوریو : ملکه.... من به شما سوگند وفاداری میخورم، اگر روزی به سوگند خودم پشت کنم قطعا سزاوار مرگ هستم
ملکه : پس تو از امروز جزء یاران وفادار من و پسرم هستی
سوریو : باعث افتخار منه بانوی من
از دید سوریو : از اتاق اومدم بیرون
ملکه بهم اعتماد کرده بود، کاری میکنم که یادم بره اصلا جونگ کوکی وجود داشته
من امروز تونستم به خودم بفهمونم که اولین عشق ممکنه آخرین عشق هم باشه
من میخوام جونگ کوک و زمین بزنم و اینکارم میکنم... قسمی که خوردمو هرگز فراموش نمیکنم
تو خیالات خودم بودم که.....
ملکه اصلا بهم نگاه نمیکرد
سوریو : ملکه....
ملکه: برای چی اومدی اینجا، الان باید پیش ولیعهد جئون باشی
سوریو : بانوی من برای همین قضیه رسیدم خدمتتون
یونگی : منظورت چیه سوریو
سوریو : سرورم شما میتونید ولیعهد باشید منم همینو میخوام ولی باید برای به دست آوردنش تلاش کنید
یونگی : چیکار باید بکنم
سوریو : باید جونگ کوک و از چشم امپراطور بندازید... طوری که امپراطور چشم دیدنشو نداشته باشن
ملکه : ما چطور باید بهت اعتماد کنیم؟ شاید بخوای بر علیه ما توطئه کنی
سوریو : ملکه من خودم از اون زخم خوردم... میخوام بخاطر کاری که باهام کرد ازش انتقام بگیرم
یونگی : مادر اون داره راست میگه
ملکه : بسیار خب... ولی اگر برخلاف اون چیزی که گفتی عمل کنی خودم دستور کشتنتو میدم
سوریو : ملکه.... من به شما سوگند وفاداری میخورم، اگر روزی به سوگند خودم پشت کنم قطعا سزاوار مرگ هستم
ملکه : پس تو از امروز جزء یاران وفادار من و پسرم هستی
سوریو : باعث افتخار منه بانوی من
از دید سوریو : از اتاق اومدم بیرون
ملکه بهم اعتماد کرده بود، کاری میکنم که یادم بره اصلا جونگ کوکی وجود داشته
من امروز تونستم به خودم بفهمونم که اولین عشق ممکنه آخرین عشق هم باشه
من میخوام جونگ کوک و زمین بزنم و اینکارم میکنم... قسمی که خوردمو هرگز فراموش نمیکنم
تو خیالات خودم بودم که.....
۱۱.۳k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.