『𝕃𝕠𝕧𝕖 𝕞𝕖 』
『𝕃𝕠𝕧𝕖 𝕞𝕖 』
『𝕃𝕠𝕧𝕖 𝕞𝕖 』
last part (:
تهیونگ : باشه پس ساعت هشت بیا دم در خونه
آنا : باشه فعلا
تهیونگ : فعلا ملکه ( فشار چیه دارم میرقصم )
بعد از اینکه تهیونگ قطع کرد رفتم به حمام ۱۰ مینی کردم و آمدم بیرون ( حالا من که ۱،۲ ساعت فقط توی حمامم 😐)
وقتی آمدم بیرون دیدم دوستم آنقدر خشکه که داره پوسته پوسته میشه و زیر چشمام داره سیاه میشه
آنا : وایییی من کی این شکلی شدم آنقدر که پوستم نرسیدم
بعد از اینکه ماسک و کرم روی صورت گذاشتم رفتم که لباسامو بپوشم
ولی چشمم خورد به ساعت و دیدم تازه ساعت ۵ هست برای همین رفتم انیمه بینم ( منم میامممممممممممم )
آنا : نههههههههههههه باجی سان مرد ( برای کسایی که نفهمیدن چه انیمه ای هست و کلا ندیدم جوجوتسو کایزن هست یا همون قهرمانان توکیو برین ببینین خیلی خوبه )
اما : آخه این قسمت تموم شد که ....... وایسا ببینم ساع.......... وایییی ۶:۴۷ دقیقس که وایییییی
سری دویدم سمت اتاق البته یک وقت فکر نکنید تو راه چند بار با دیوار یکی شدماااااااا نه اصلا
سری لباسمو پوشیدم و بعدش تا درو باز کردم دیدم تهیونگ با یه دست گل بزرگ. دم دره
تهیونگ : سلام م........
(ویو تهیونگ )
وقتی آمده شدم و خواستم بیام سمت خونه آنا دیدم یه گل فروشی بزرگ هست گفتم آنا رو هم سوپرایز کنم
گل رو گرفتم و رفتم سمت خونه آنا وقتی رسیدم ساعت ۷: ۴۵ دقیقه بود گوشم رو گذاشتم روی در صدای آنا رو بشنوم که چند لحظه بعد جیغی زد و گفت : نههههههههههههه باجی سان مرد
فکر کنم چیزی زده داره دیوانه میشه😅( پسرم اگه این شکلی بود که همه اورتاکو ها یه چیزی میزنم )
از صدا ها فهمیدم که رفت آماده شد
بعد ۵ دقیقه از صدای پاش فهمیدم نزدیک دره و داره میاد
پس گلو آمده گرفتم ولی وقتی درو باز کرد ............ از شدت زیباییش دهنم وا مون و حتما درست نتونستم حرفم رو بزنم
( ویو آنا )
تا درو باز کردم صورت صورت جذاب تهیونگ مواجه شدم
تهیونگ :سلام م .......
آنا : س .سلام تهیونگ چقدر جذاب شدی
آنا : تهیونگ .........تهیونگگگگ
تهیونگ : ب .ب به بله ببخشید
آنا بریم
تهیونگ : بریم
تهیونگ رفت سمت ماشین که ......
آنا : تهیونگ میگم که .... میشه پیاده بریم که بتونیم با هم قدم هم بزنیم ؟
تهیونگ : آره حتما
داشتیم قدم می زدیم که به یه پارکی رسیدیم که از اون جا میتونستی بلند تربت برج سئول رو ببینی
آنا : تهیونگ تهیونگ اونجا رو نگاه کن چقدر قشنگ
تهیونگ : آره خیلی (:
(ویو تهیونگ )
امروز می خواستم آنا رو ببرم یه رستوران و اونجا ازش خواستگار کنم
ولی دیدم الان بهترین موقعیته
پس یه جعبه در آوردم و زانو زدم جلو آنا و .......
تهیونگ : لی آنا میدونم اگه ازت بپرسم فرشته قلبم میشه یا نه خیلی مسخره میشه چون همین الانشم هستی ولی بازم ازت می پرسم ........ لی آنا میشه فرشته قلبم بشی ؟
(ویو آنا )
باورم نمیشه اشک توی چشام جمع شده بود نمی دونستم چیکار کنم
آنا :خودت چی فکر می کنی ؟
تهیونگ : آره ؟
و به نشونه بله سری تموم دادم
و سری آمد بقلم کرد منو سری از قسمت جاویه فکس گرفتم و خودم اول بوسمون رو شروع کردم
تهیونگ تعجب کرد چون هیچ وقت من شروع نمی کردم ولی کم کم اونم همکاری کرد و هومن لحظه بود که آتیش بازی شروع شد
و از اون به بعد ،بعد این همه سال بلاخره زندگی روی خوش خودش رو بهم نشون داد (:
✨ پایان ✨
چطور بود ؟
『𝕃𝕠𝕧𝕖 𝕞𝕖 』
last part (:
تهیونگ : باشه پس ساعت هشت بیا دم در خونه
آنا : باشه فعلا
تهیونگ : فعلا ملکه ( فشار چیه دارم میرقصم )
بعد از اینکه تهیونگ قطع کرد رفتم به حمام ۱۰ مینی کردم و آمدم بیرون ( حالا من که ۱،۲ ساعت فقط توی حمامم 😐)
وقتی آمدم بیرون دیدم دوستم آنقدر خشکه که داره پوسته پوسته میشه و زیر چشمام داره سیاه میشه
آنا : وایییی من کی این شکلی شدم آنقدر که پوستم نرسیدم
بعد از اینکه ماسک و کرم روی صورت گذاشتم رفتم که لباسامو بپوشم
ولی چشمم خورد به ساعت و دیدم تازه ساعت ۵ هست برای همین رفتم انیمه بینم ( منم میامممممممممممم )
آنا : نههههههههههههه باجی سان مرد ( برای کسایی که نفهمیدن چه انیمه ای هست و کلا ندیدم جوجوتسو کایزن هست یا همون قهرمانان توکیو برین ببینین خیلی خوبه )
اما : آخه این قسمت تموم شد که ....... وایسا ببینم ساع.......... وایییی ۶:۴۷ دقیقس که وایییییی
سری دویدم سمت اتاق البته یک وقت فکر نکنید تو راه چند بار با دیوار یکی شدماااااااا نه اصلا
سری لباسمو پوشیدم و بعدش تا درو باز کردم دیدم تهیونگ با یه دست گل بزرگ. دم دره
تهیونگ : سلام م........
(ویو تهیونگ )
وقتی آمده شدم و خواستم بیام سمت خونه آنا دیدم یه گل فروشی بزرگ هست گفتم آنا رو هم سوپرایز کنم
گل رو گرفتم و رفتم سمت خونه آنا وقتی رسیدم ساعت ۷: ۴۵ دقیقه بود گوشم رو گذاشتم روی در صدای آنا رو بشنوم که چند لحظه بعد جیغی زد و گفت : نههههههههههههه باجی سان مرد
فکر کنم چیزی زده داره دیوانه میشه😅( پسرم اگه این شکلی بود که همه اورتاکو ها یه چیزی میزنم )
از صدا ها فهمیدم که رفت آماده شد
بعد ۵ دقیقه از صدای پاش فهمیدم نزدیک دره و داره میاد
پس گلو آمده گرفتم ولی وقتی درو باز کرد ............ از شدت زیباییش دهنم وا مون و حتما درست نتونستم حرفم رو بزنم
( ویو آنا )
تا درو باز کردم صورت صورت جذاب تهیونگ مواجه شدم
تهیونگ :سلام م .......
آنا : س .سلام تهیونگ چقدر جذاب شدی
آنا : تهیونگ .........تهیونگگگگ
تهیونگ : ب .ب به بله ببخشید
آنا بریم
تهیونگ : بریم
تهیونگ رفت سمت ماشین که ......
آنا : تهیونگ میگم که .... میشه پیاده بریم که بتونیم با هم قدم هم بزنیم ؟
تهیونگ : آره حتما
داشتیم قدم می زدیم که به یه پارکی رسیدیم که از اون جا میتونستی بلند تربت برج سئول رو ببینی
آنا : تهیونگ تهیونگ اونجا رو نگاه کن چقدر قشنگ
تهیونگ : آره خیلی (:
(ویو تهیونگ )
امروز می خواستم آنا رو ببرم یه رستوران و اونجا ازش خواستگار کنم
ولی دیدم الان بهترین موقعیته
پس یه جعبه در آوردم و زانو زدم جلو آنا و .......
تهیونگ : لی آنا میدونم اگه ازت بپرسم فرشته قلبم میشه یا نه خیلی مسخره میشه چون همین الانشم هستی ولی بازم ازت می پرسم ........ لی آنا میشه فرشته قلبم بشی ؟
(ویو آنا )
باورم نمیشه اشک توی چشام جمع شده بود نمی دونستم چیکار کنم
آنا :خودت چی فکر می کنی ؟
تهیونگ : آره ؟
و به نشونه بله سری تموم دادم
و سری آمد بقلم کرد منو سری از قسمت جاویه فکس گرفتم و خودم اول بوسمون رو شروع کردم
تهیونگ تعجب کرد چون هیچ وقت من شروع نمی کردم ولی کم کم اونم همکاری کرد و هومن لحظه بود که آتیش بازی شروع شد
و از اون به بعد ،بعد این همه سال بلاخره زندگی روی خوش خودش رو بهم نشون داد (:
✨ پایان ✨
چطور بود ؟
۸.۴k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.