دیو و دلبر
#دیو_و_دلبر
#پارت_۲
#فصل_۱
عزیزم خانوم اما ساکت نمیشد و دل به دل پسرش نمیداد،انگار که مادرم من بود.
برام مادری میکرد:
-درسته که هیچ زنی با هوو نمرده که زن تو بمیره
میدونم از اول نمیخواستیش و به اصرار خان بابا گرفتیش
ولی من تو رو اینجوری تربیت نکردم...
حالا که پدر بزرگت فوت کرده میتونی طلاقش بدی
ولش کن بذار بره پی زندگیش مادر
قلبم بی وقفه میکوبید.انگار ته دلم رو چنگ میزدن.
میخواست زن بگیره و از نخواستن میگفت،اما کاش از کتک هایی که هر شب تن و بدنم رو مهمون میکرد هم میشد حرف میزد.
هر بار که از پرواز برمیگشت هوران کیسه بوکس میشد.
دوباره نیشخندی زد:
-دِ نَ دِ نشد ...دختر رضا پاپتی میمونه همینجا و کلفتی زنم و میکنه
از طلاقم خبری نیست
نمیشه که بیاد گه بزنه به زندگیم و بعد بره پی خوش خوشانش
صدای قدم هاش بهم فرصت فرار نداد،تا به خودم بیام روبروم وایساده بود.
با دیدن قد و قامت بلندش قلبم از حرکت وایساد.
نیشخند ترسناکی زد و با طعنه گفت :
-فال گوش وایساده بودی؟
خوبه!
پس شنیدی که هفته بعد خاستگاری شوهرته!
#پارت_۲
#فصل_۱
عزیزم خانوم اما ساکت نمیشد و دل به دل پسرش نمیداد،انگار که مادرم من بود.
برام مادری میکرد:
-درسته که هیچ زنی با هوو نمرده که زن تو بمیره
میدونم از اول نمیخواستیش و به اصرار خان بابا گرفتیش
ولی من تو رو اینجوری تربیت نکردم...
حالا که پدر بزرگت فوت کرده میتونی طلاقش بدی
ولش کن بذار بره پی زندگیش مادر
قلبم بی وقفه میکوبید.انگار ته دلم رو چنگ میزدن.
میخواست زن بگیره و از نخواستن میگفت،اما کاش از کتک هایی که هر شب تن و بدنم رو مهمون میکرد هم میشد حرف میزد.
هر بار که از پرواز برمیگشت هوران کیسه بوکس میشد.
دوباره نیشخندی زد:
-دِ نَ دِ نشد ...دختر رضا پاپتی میمونه همینجا و کلفتی زنم و میکنه
از طلاقم خبری نیست
نمیشه که بیاد گه بزنه به زندگیم و بعد بره پی خوش خوشانش
صدای قدم هاش بهم فرصت فرار نداد،تا به خودم بیام روبروم وایساده بود.
با دیدن قد و قامت بلندش قلبم از حرکت وایساد.
نیشخند ترسناکی زد و با طعنه گفت :
-فال گوش وایساده بودی؟
خوبه!
پس شنیدی که هفته بعد خاستگاری شوهرته!
۳.۴k
۲۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.