Miracle part 34
مین هی
گازی از پشمک توی دستم زدم و گفتم
مین هی : اومم خوشمزس
تهیونگ : خوشحالم الان حالت خوبه
مین هی : منظورت چیه ؟
تهیونگ : اونجوری که تو ترسیده بودی گفتم الان غش میکنی باید ببرمت بیمارستان
مین هی : یاححح کیم تهیونگ
تهیونگ : باید قیافت رو میدیدی خیلی خنده دار شده بودی…اگر یکی تو رو…
با مشت محکمی که به بازوش زدم حرفش نصفه موند و با چشم های بسته شده از درد گفت
تهیونگ : اخ دردم گرفت
مین هی : حقته…تا تو باشی منو مسخره کنی
تهیونگ خنده ای کرد و گفت
تهیونگ : گربه وحشی خودمی
گاز دیگه ای از پشمکم زدم که چشمم به می یونگ افتاد که داشت به سمتمون می اومد
تهیونگ : چی شده ؟!...چرا آنقدر تعجب کردی ؟!
مین هی : می…یونگ…تهیونگ، می یونگ داره میاد سمتمون
تهیونگ با تعجب رد نگاه منو گرفت و به میونگی که متعجب و عصبی به سمتمون میاومد خیره شد
می یونگ : اونی تو اینجا چیکار میکنی ؟!
نگاهی به تهیونگ انداخت و ادامه داد
می یونگ : اونم با آقای کیم تهیونگ ؟!
مین هی : خب راستش…من…
می یونگ : مگه نگفتی با دوستت قرار داری ؟!...بهم دروغ گفتی ؟!
مین هی : می یونگ من…
با شنیدن صدای آشنایی هر سه تامون به سمت صدا برگشتیم که در کمال تعجب جونگ کوک رو دیدم
جونگ کوک : تهیونگ…خانم کانگ…شما باهم اینجا چیکار می کنید ؟!
#فیک#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#فیک_تهیونگ#فیک_جونگ_کوک#فیک_بی_تی_اس
گازی از پشمک توی دستم زدم و گفتم
مین هی : اومم خوشمزس
تهیونگ : خوشحالم الان حالت خوبه
مین هی : منظورت چیه ؟
تهیونگ : اونجوری که تو ترسیده بودی گفتم الان غش میکنی باید ببرمت بیمارستان
مین هی : یاححح کیم تهیونگ
تهیونگ : باید قیافت رو میدیدی خیلی خنده دار شده بودی…اگر یکی تو رو…
با مشت محکمی که به بازوش زدم حرفش نصفه موند و با چشم های بسته شده از درد گفت
تهیونگ : اخ دردم گرفت
مین هی : حقته…تا تو باشی منو مسخره کنی
تهیونگ خنده ای کرد و گفت
تهیونگ : گربه وحشی خودمی
گاز دیگه ای از پشمکم زدم که چشمم به می یونگ افتاد که داشت به سمتمون می اومد
تهیونگ : چی شده ؟!...چرا آنقدر تعجب کردی ؟!
مین هی : می…یونگ…تهیونگ، می یونگ داره میاد سمتمون
تهیونگ با تعجب رد نگاه منو گرفت و به میونگی که متعجب و عصبی به سمتمون میاومد خیره شد
می یونگ : اونی تو اینجا چیکار میکنی ؟!
نگاهی به تهیونگ انداخت و ادامه داد
می یونگ : اونم با آقای کیم تهیونگ ؟!
مین هی : خب راستش…من…
می یونگ : مگه نگفتی با دوستت قرار داری ؟!...بهم دروغ گفتی ؟!
مین هی : می یونگ من…
با شنیدن صدای آشنایی هر سه تامون به سمت صدا برگشتیم که در کمال تعجب جونگ کوک رو دیدم
جونگ کوک : تهیونگ…خانم کانگ…شما باهم اینجا چیکار می کنید ؟!
#فیک#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#فیک_تهیونگ#فیک_جونگ_کوک#فیک_بی_تی_اس
۷.۹k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.