وقتی جفتشون عاشق یه دختر میشن p¹²
ا.ت روی مبل نشست و به ناخن هاش نگاه کرد: دقیقا چرا زمان نمیگذره؟
یا من به نظرم خیلی تایم طولانیهه آخه.....
برای ا.ت هر ثانیه قدر یه سال میگذشت.....
ساعت ۴:۵۵ دقیقه بود ولی از تهیونگ هیچ نشونه ای نبود ....
نه زنگی نه پیامی
استرس کم کم تو تن ا.ت جا خوش کرد و دست و پاش رو به سرما نزدیک کرد
راس ساعت ۵ زنگ خونه به صدا در اومد
انقدر مقرراتی؟
راس ساعتی که گفته بود اومده بود
و این حرکت برای ا.ت تحسین برانگیز بود
ا.ت به سمت در رفت و بازش کرد: سلام تهیونگیییی
خوبی؟؟
تهیونگ سرش رو بالا آورد و دسته گلی که پشتش قایم کرده بود رو ، جلوی صورت ا.ت گرفت: اینم برای کسی که از اعماق قلبم دوسش دارم.... امید وارم دوسش داشته باشی
ا.ت ذوق زده گل از دست تهیونگ گرفت و عمیق بوش کرد
ا.ت دست تهیونگ رو گرفت و محکم فشارش داد: تهیونگی خیلی خوشحالم کردی مرسیییی
تهیونگ لبخندی زد و ادامه داد: برای خوشحال کردنت مرغ آوازخوان ، انگشتر الماس میخرم
اما اگه اون مرغ آواز نخوند و انگشتر ندرخشید ...
گردن اون مرغ رو میشکنم ، انگشتر رو به خود طلا فروش میفروشم و هر چی طلای کوفتی داره رو به خودش میفروشم....
برای خوشحال کردنت هر کاری میکنم
ا.ت بغضی ته گلوش نشست و خودش رو توی بغل تهیونگ آزاد کرد: دوست دارم پسره دیوونه......
خببب
اینم پارت ۱۲
پارت ۱۳ رو هم امشب میزارم
شایدم بیشتر گذاشتم
حیح
یا من به نظرم خیلی تایم طولانیهه آخه.....
برای ا.ت هر ثانیه قدر یه سال میگذشت.....
ساعت ۴:۵۵ دقیقه بود ولی از تهیونگ هیچ نشونه ای نبود ....
نه زنگی نه پیامی
استرس کم کم تو تن ا.ت جا خوش کرد و دست و پاش رو به سرما نزدیک کرد
راس ساعت ۵ زنگ خونه به صدا در اومد
انقدر مقرراتی؟
راس ساعتی که گفته بود اومده بود
و این حرکت برای ا.ت تحسین برانگیز بود
ا.ت به سمت در رفت و بازش کرد: سلام تهیونگیییی
خوبی؟؟
تهیونگ سرش رو بالا آورد و دسته گلی که پشتش قایم کرده بود رو ، جلوی صورت ا.ت گرفت: اینم برای کسی که از اعماق قلبم دوسش دارم.... امید وارم دوسش داشته باشی
ا.ت ذوق زده گل از دست تهیونگ گرفت و عمیق بوش کرد
ا.ت دست تهیونگ رو گرفت و محکم فشارش داد: تهیونگی خیلی خوشحالم کردی مرسیییی
تهیونگ لبخندی زد و ادامه داد: برای خوشحال کردنت مرغ آوازخوان ، انگشتر الماس میخرم
اما اگه اون مرغ آواز نخوند و انگشتر ندرخشید ...
گردن اون مرغ رو میشکنم ، انگشتر رو به خود طلا فروش میفروشم و هر چی طلای کوفتی داره رو به خودش میفروشم....
برای خوشحال کردنت هر کاری میکنم
ا.ت بغضی ته گلوش نشست و خودش رو توی بغل تهیونگ آزاد کرد: دوست دارم پسره دیوونه......
خببب
اینم پارت ۱۲
پارت ۱۳ رو هم امشب میزارم
شایدم بیشتر گذاشتم
حیح
۱۴.۴k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.