چرخُ فلک p14
آروم چشمامو باز کردم
بوی الکل اولین چیزی بود ک حس کردم
صدای گریه ای ک شنیدم باعث شد سرمو ب سمت صدا بچرخونم:
_چرا ..گریه میکنی..کتی؟
با پشت دست اشکاشو پاک کرد:
_چرا نمیگی چی شده آخه...میدونی چه بلایی سرت اومده؟...کی زدتت که اینجوری تن و بدنت کبوده...تورو جون مادرت بگو
نفس هام تند شده بودن
یادآوری اون شب باعث شد اشک تو چشمام جمع بشه:
_نزدیک خونه ک بودم ...یه موتوری پیچید جلوم ..یه ماشین هم باهاش بود..انداختنم تو صندوق عقب و بردنم ب یه جای متروکه...افتادن به جونم و تا تونستن کتکم زدن...بعدش..بعدش...
نمیتونستم بگم...نمیتونستم ب زبون بیارم
پس بجای چیزی ک میخواستم بگم گفتم:
_بعدشم بیهوش شدم و چیزی نفهمیدم
دستمو گرفت و گفت:
_میدونی برای چی اینجایی؟
سرمو بمعنی نه تکون دادم..گفت:
_دکتر هندرسون آدرس خونت رو ازم گرفت چند ساعت بعد از اینکه از بیمارستان رفت ، تو بیهوش تو بغلش بودی و میدوید طرف بخش اورژانس....سی تی اسکن ازت گرفتن...دوتا از دنده هات شکسته و کلیه راستت...خب..راستش...دکتری ک معاونت کرد گفت اونقدر ضربه به کلیت شدید بوده ک تقریبا کلیت داغون شده و از کار افتاده...باید درش بیاری
همزمان با اینکه اشکام عین رودی جاری میشد پوزخندی زدم
تو چند روز زندگیم از این رو به اون رو شد
بوی الکل اولین چیزی بود ک حس کردم
صدای گریه ای ک شنیدم باعث شد سرمو ب سمت صدا بچرخونم:
_چرا ..گریه میکنی..کتی؟
با پشت دست اشکاشو پاک کرد:
_چرا نمیگی چی شده آخه...میدونی چه بلایی سرت اومده؟...کی زدتت که اینجوری تن و بدنت کبوده...تورو جون مادرت بگو
نفس هام تند شده بودن
یادآوری اون شب باعث شد اشک تو چشمام جمع بشه:
_نزدیک خونه ک بودم ...یه موتوری پیچید جلوم ..یه ماشین هم باهاش بود..انداختنم تو صندوق عقب و بردنم ب یه جای متروکه...افتادن به جونم و تا تونستن کتکم زدن...بعدش..بعدش...
نمیتونستم بگم...نمیتونستم ب زبون بیارم
پس بجای چیزی ک میخواستم بگم گفتم:
_بعدشم بیهوش شدم و چیزی نفهمیدم
دستمو گرفت و گفت:
_میدونی برای چی اینجایی؟
سرمو بمعنی نه تکون دادم..گفت:
_دکتر هندرسون آدرس خونت رو ازم گرفت چند ساعت بعد از اینکه از بیمارستان رفت ، تو بیهوش تو بغلش بودی و میدوید طرف بخش اورژانس....سی تی اسکن ازت گرفتن...دوتا از دنده هات شکسته و کلیه راستت...خب..راستش...دکتری ک معاونت کرد گفت اونقدر ضربه به کلیت شدید بوده ک تقریبا کلیت داغون شده و از کار افتاده...باید درش بیاری
همزمان با اینکه اشکام عین رودی جاری میشد پوزخندی زدم
تو چند روز زندگیم از این رو به اون رو شد
۱۸.۰k
۰۳ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.