مامان: باتوام بودم

مامان: باتوام بودم
سوزومه: داداش جون بیا بریم خرید اخه اولین قرارمه نمیخوای که تنها خواهرت تو اولین قرارش با تیپ ساده بره سر قرار
جنیور: یا حضرت مود
سوزومه: بریم؟
جنیور: مگه راه دیگه ای هم دارم؟
سوزومه: نچ
جنیور: بریم
باهم رفتن سوار ماشین شدن
سوزومه: بریم خونه
جنیور: مگه نمیخوای بری خرید
سوزومه: برای چی
جنیور: قرار
سوزومه: وات.... فک کردی انقد برام مهم....... من خودم الان یه قرار خیلی مهم دارم
جنیور: باکی
سوزومه: تختم..... روز تعطیلی نزاشتن ادم بخوابه
جنیور: شت تو شب به کنار از صبح تا الان نه ساعت خوابیدی
سوزومه: را بیفت نیم ساعت منو گرفتی
جنیور: اوکی اصلا من خفه میشم
سوزومه: بهترین تصمیمه
ویو سوزومه
تو راه هیچی بینمون رد بدل نشد رسیدیم خونه رفتم سمت اتاقم لباسامو عوض کردمو از اونجایی که خوابم نمیومد رفتم درسامو بخونم درسای این هفته رو اماده کرده بودم فقط یه مرور نیاز داشتم
بعد از چند ساعت رفتم پایین برای شام از اونجایی که نه خدمت کارا بودن و نه اشپزی بلد بودم رفتم سمت اتاق جنیور درزدمو وارد اتاق شدم اونم مشغول درساش بود
جنیور: درو میزنن که اجازه بگیرن نه این که بدون اجازه وارد شن
سوزومه: ادبت تو حلقم