پارت پانزدهم
پارت۱۵
فلش بک بعد شام
بعد شام ات و کوک رفتن اتاقشون نشستن روی تخت که ات سکوت بینشونو شکست
ات: کوک
کوک: بله دوست جونم
ات: میگم میای مثل دیشب باهم غیبت کنیم ؟ آخه غیبت باهات خیلی حال میده
کوک: غیبت؟ من که پایه ام برو مثل دیشب چایی و تخمه بیار غیبت کنیم
ات رفت چایی و تخمه و پفک آورد و کوک گفت
کوک: خب راجب کی میشه دوباره راجب همکلاسیه رو مخ دبستانت بگی خیلی خوب بود مخصوصا اونجاش که گفتی با کله خورد زمین پاره شدم از خنده
ات: باشه کوک بیا ادامشو بگم برات
خلاصه ات و کوک باهم اون شب غیبت کردن و خندیدن و وقت گذروندن
۳سال بعد
الان ات ۱۷ سالشه و خیلی عاشق کوکه و تو این سه سال که با کوک زندگی کرده بهش عشق و علاقه زیادی داده که باعث شده کوک بیشتر از قبل دیوونش بشه اما کوک نمی دونه که ات عاشقشه اما به ات شک کرده ولی مطمئن نیست
ویو ات
از مدرسه برگشتم به مامان هلنا و یجی سلام دادم که با قیافه نحس نینا مواجه شدم
نینا: به به ات خانم چطوری
ات: خوب بودم اما میدونی تا کی؟
نینا: تاکی؟
ات: تا وقتی که قیافه چندش تورو دیدم برو اون ور
ویو نینا
پس که با من در میوفتی امشب نشونت میدم پس که به کوک من حس پیدا کردی نشونت میدم ات
فلش بک به قبل شام
ویو ات
یه آرایش لایت کردم یه کراپ با شلوار جین پوشیدم
ویو نینا
دیدم سفره آمادس اما کسی نیست
سریع رفتم و یه قرص تحریک کننده توی آب کوک ریختم وقتی اینو بخوره بعد شام صداش میکنم بیاد اتاقم و درو قفل میکنم و شب خوبی قراره بشه( با نیشخند)
ویو هلنا
رفتم پایین دیدم نینا قرص تحریک کننده توی اب کوک ریخته و حرفاشو شنیدم که فهمیدم نقشه کشیده بعد اینکه نینا رفت رفتم اب کوک رو با ات جابه جا کردم و رفتم پیش ات
هلنا: ات...
فلش بک بعد شام
بعد شام ات و کوک رفتن اتاقشون نشستن روی تخت که ات سکوت بینشونو شکست
ات: کوک
کوک: بله دوست جونم
ات: میگم میای مثل دیشب باهم غیبت کنیم ؟ آخه غیبت باهات خیلی حال میده
کوک: غیبت؟ من که پایه ام برو مثل دیشب چایی و تخمه بیار غیبت کنیم
ات رفت چایی و تخمه و پفک آورد و کوک گفت
کوک: خب راجب کی میشه دوباره راجب همکلاسیه رو مخ دبستانت بگی خیلی خوب بود مخصوصا اونجاش که گفتی با کله خورد زمین پاره شدم از خنده
ات: باشه کوک بیا ادامشو بگم برات
خلاصه ات و کوک باهم اون شب غیبت کردن و خندیدن و وقت گذروندن
۳سال بعد
الان ات ۱۷ سالشه و خیلی عاشق کوکه و تو این سه سال که با کوک زندگی کرده بهش عشق و علاقه زیادی داده که باعث شده کوک بیشتر از قبل دیوونش بشه اما کوک نمی دونه که ات عاشقشه اما به ات شک کرده ولی مطمئن نیست
ویو ات
از مدرسه برگشتم به مامان هلنا و یجی سلام دادم که با قیافه نحس نینا مواجه شدم
نینا: به به ات خانم چطوری
ات: خوب بودم اما میدونی تا کی؟
نینا: تاکی؟
ات: تا وقتی که قیافه چندش تورو دیدم برو اون ور
ویو نینا
پس که با من در میوفتی امشب نشونت میدم پس که به کوک من حس پیدا کردی نشونت میدم ات
فلش بک به قبل شام
ویو ات
یه آرایش لایت کردم یه کراپ با شلوار جین پوشیدم
ویو نینا
دیدم سفره آمادس اما کسی نیست
سریع رفتم و یه قرص تحریک کننده توی آب کوک ریختم وقتی اینو بخوره بعد شام صداش میکنم بیاد اتاقم و درو قفل میکنم و شب خوبی قراره بشه( با نیشخند)
ویو هلنا
رفتم پایین دیدم نینا قرص تحریک کننده توی اب کوک ریخته و حرفاشو شنیدم که فهمیدم نقشه کشیده بعد اینکه نینا رفت رفتم اب کوک رو با ات جابه جا کردم و رفتم پیش ات
هلنا: ات...
۸.۷k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.