*پارت سوم*
+چیه؟
÷باید از ته قلبت ببخشیم
+میگم بخشیدم دیگه
÷واقعا؟*مظلوم*
با تصور صورتش تو اون حالت لبخند کمرنگی رو لبام اومد
+مگه میشه نبخشمت جیمینا
÷خوبه حالا...
یهو در باز و جیمین اومد تو
÷سوپرایززززززززز
با تعجب گوشی رو اوردم پایین
+جیمینااااااااا
÷ا.تتتتتتتتت
+جیمینااااااااا
÷ا.تتتتتتتتتت
+جیمیناااااااا
یهو صورتش پوکر شد
÷واقعا ازت نا امید شدم به جای اینکه اینقد بگی جیمینا بیا بغلم کن...مثلا بهترین دوستتو بعد از یه سال دیدی
سریع پریدم بغلش
+جیمیناااااا
÷سوزنت گیر کرده ها چر اینقد جیمینا جیمینا میکنی؟
+دلم برات تنگ شده بوددددد
بیشتر فشارم داد
÷منم دلم برات تنگ شده بود عزیزم
+پس چرا یه زنگ نزدی؟
÷واقعا نمیتونستم
+چطور نمیتونستی؟
÷خو نمیتونستم دیگه...وارد جزئیات نشو (من وقتی تو فیک یه اشتباهی میکنم)
از خودش جدام کرد و لپمو بوسید
منم روی رو نوک پام وایسادم و بوسیدمش
÷واقعا دلم برات تنگ شده بود کوچولو
+تا جایی که یادمه به تو میگفتن کوچولو
÷غلط کردن...من به این گندگی
دستمو گذاشتم پشتش و به جلو هدایتش کردم
+بهش فکر نکن
÷منظورت چیه؟من کوچولوام؟
+کشش نده دیگه جیمینا...
+بشین با گلا از خودت پذیرایی کن*خنده*
÷واقعا که...مگه من گاوم که گیاه بخورم
+چه ربطی داشت؟الان داشتی به من تیکه مینداختی؟من گیاه خوارما
÷معلومه که نه عزیزم ولی نباید یه چیزی بیاری بخورم؟
+نظرت راجب کلم چیه؟
ادای عق زدن دراورد
÷حتما منظورت کلم بروکلیه
+خب اره
÷فکر کنم جلوم عن بزاری بهتره تا این
+یااااا به عشق من توهین نکنا
÷خیله خب به کلم شی توهین نمیکنم
*
ویو جین:
_یه پسر؟؟؟؟؟؟؟
=بله یه پسر
_نفهمیدی چه نسبتی باهاش داره؟
=راستش نه فقط دیدم همدیگه رو بوسیدن
_لباشو بوسید؟؟؟؟؟؟*داد*
نگاه کسایی که توی کافه بودنو رو خودم حس میکردم
=لطفا اروم باشید قربان چرا داد میزنید؟نه گونشو بوسید
_خوبه جای امید هست فقط هرچه زودتر تحقیق کن ببین چه نسبتی باهاش داره
بلند شد و احترام گذاشت
=بله قربان
اینو گفت و از کافه بیرون رفت
بی توجه به سنگینی نگاهایی که روم بود لیوان گرم قهومو تو دستم گرفتم...
سعی میکردم خودمو متقاعد کنم که بهم ربطی نداره که اون دوست پسرشه یا نه ولی این بدجوری ذهنمو درگیر کرده بود...قرار بود به عنوان یه دوست بهش نزدیک بشم ولی حالا...حس مزخرفی داشتم،من پدرشو کشتم الان چطور جرئت میکنم به اینکه باهام قرار بزاره فکر کنم؟
*
ویو ا.ت:
بی حوصله کنارش نشستم
+چقد پررویی تو مگه نشنیدی میگن مهمون خر صاحب خونه ست؟حالاهم هرچی میزارم جلوت بخور دیگه
÷بله اینو شنیدم ولی من که مهمون نیستم
+پس چی ای؟
÷من خودم صاحب خونم
خواستم جوابشو بدم که با حرف بعدیش حرف تو دهنم ماسید
÷راستی بابات کجاست؟الان میاد غیرتی بازی درمیاره
÷باید از ته قلبت ببخشیم
+میگم بخشیدم دیگه
÷واقعا؟*مظلوم*
با تصور صورتش تو اون حالت لبخند کمرنگی رو لبام اومد
+مگه میشه نبخشمت جیمینا
÷خوبه حالا...
یهو در باز و جیمین اومد تو
÷سوپرایززززززززز
با تعجب گوشی رو اوردم پایین
+جیمینااااااااا
÷ا.تتتتتتتتت
+جیمینااااااااا
÷ا.تتتتتتتتتت
+جیمیناااااااا
یهو صورتش پوکر شد
÷واقعا ازت نا امید شدم به جای اینکه اینقد بگی جیمینا بیا بغلم کن...مثلا بهترین دوستتو بعد از یه سال دیدی
سریع پریدم بغلش
+جیمیناااااا
÷سوزنت گیر کرده ها چر اینقد جیمینا جیمینا میکنی؟
+دلم برات تنگ شده بوددددد
بیشتر فشارم داد
÷منم دلم برات تنگ شده بود عزیزم
+پس چرا یه زنگ نزدی؟
÷واقعا نمیتونستم
+چطور نمیتونستی؟
÷خو نمیتونستم دیگه...وارد جزئیات نشو (من وقتی تو فیک یه اشتباهی میکنم)
از خودش جدام کرد و لپمو بوسید
منم روی رو نوک پام وایسادم و بوسیدمش
÷واقعا دلم برات تنگ شده بود کوچولو
+تا جایی که یادمه به تو میگفتن کوچولو
÷غلط کردن...من به این گندگی
دستمو گذاشتم پشتش و به جلو هدایتش کردم
+بهش فکر نکن
÷منظورت چیه؟من کوچولوام؟
+کشش نده دیگه جیمینا...
+بشین با گلا از خودت پذیرایی کن*خنده*
÷واقعا که...مگه من گاوم که گیاه بخورم
+چه ربطی داشت؟الان داشتی به من تیکه مینداختی؟من گیاه خوارما
÷معلومه که نه عزیزم ولی نباید یه چیزی بیاری بخورم؟
+نظرت راجب کلم چیه؟
ادای عق زدن دراورد
÷حتما منظورت کلم بروکلیه
+خب اره
÷فکر کنم جلوم عن بزاری بهتره تا این
+یااااا به عشق من توهین نکنا
÷خیله خب به کلم شی توهین نمیکنم
*
ویو جین:
_یه پسر؟؟؟؟؟؟؟
=بله یه پسر
_نفهمیدی چه نسبتی باهاش داره؟
=راستش نه فقط دیدم همدیگه رو بوسیدن
_لباشو بوسید؟؟؟؟؟؟*داد*
نگاه کسایی که توی کافه بودنو رو خودم حس میکردم
=لطفا اروم باشید قربان چرا داد میزنید؟نه گونشو بوسید
_خوبه جای امید هست فقط هرچه زودتر تحقیق کن ببین چه نسبتی باهاش داره
بلند شد و احترام گذاشت
=بله قربان
اینو گفت و از کافه بیرون رفت
بی توجه به سنگینی نگاهایی که روم بود لیوان گرم قهومو تو دستم گرفتم...
سعی میکردم خودمو متقاعد کنم که بهم ربطی نداره که اون دوست پسرشه یا نه ولی این بدجوری ذهنمو درگیر کرده بود...قرار بود به عنوان یه دوست بهش نزدیک بشم ولی حالا...حس مزخرفی داشتم،من پدرشو کشتم الان چطور جرئت میکنم به اینکه باهام قرار بزاره فکر کنم؟
*
ویو ا.ت:
بی حوصله کنارش نشستم
+چقد پررویی تو مگه نشنیدی میگن مهمون خر صاحب خونه ست؟حالاهم هرچی میزارم جلوت بخور دیگه
÷بله اینو شنیدم ولی من که مهمون نیستم
+پس چی ای؟
÷من خودم صاحب خونم
خواستم جوابشو بدم که با حرف بعدیش حرف تو دهنم ماسید
÷راستی بابات کجاست؟الان میاد غیرتی بازی درمیاره
۲۸.۰k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.