My cute introvert
My cute introvert
p5
ا.ت ویو
امروزم مث روزای عادی رفتیم دانشگاه ولی همه مارو با انگشت به هم نشون میدادن.
+اینجا چه خبره؟
_ینی واقعا نمیدونی چه خبره
+نع نمیدونم
_"گوشیشو از جیبش در اورد "
با چیزی که دیدم حس کردم یه سطل اب یخ روم خالی کردن.
+این.... این ماییم؟
_نه.... ما نیستیم چون تو داخل ویدیو چشمات بازه و زل زدی به من
+اره ولی چجوری اثباتش کنیم؟
_من واقعا بلندت کردم ولی چون بی هوش بودی و بردمت اتاق درمان، و دقیقا از جلوی یه دوربین رد شدم.
+ایول پسر
_پس بریم دفتر.
+چی؟ راست بریم دفتر بگیم میخایم دوربیناتون رو چک کنیم؟
_اره، عموی من مدیره
+چییییییییییی
_یواش، به کسی هم نگو
دستمو کشید دنبال خودش و دوید.
پرش زمانی به یک ساعت بعد...
(اتفاق خاصی نیوفتاد فقط فیلم دوربینو از مدیر مدرسه گرفتن که زنگ خورد)
جیمین ویو
ا.ت خیلی ناراحت بود ولی بروز نمیداد.
مطمعنم الان بغضش میترکه.
+ببخشید استاد میشه برم دستشویی
استاد به در اشاره کرد.
ا.ت هم سریع رف.
_ببخشید منم میتونم برم؟
@ حتما، برو
دیدم ا.ت نشسته رو یه صندلی و گریه میکنه، کلا هواسش نبود.
با گریه کردنش حس کردم قلبم درد میکنه.
ولی چرا؟
(چون عاشق شدی قربونت بررررررررم)
ا.ت ویو
+چرا؟ چرا باید اینجوری بشه؟ ما که دوتا دوست بیشتر نیستیم!
یکهو به کف دستم نگاه کردم.
+نه، جیمین یه دوست نیست.
ارزش اون از یه دوست برای من بیشتره.
دوباره صورتمو با دستام پوشوندم.
که یهو حس کردم تو بغل کسیم، هرکی بود داشت موهامو ناز میکرد.
_ا.ت، ا.تی گریه نکن...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خماریییییییییییییییی😂
وجدانا لایک کنین هشت و بیست دقیقه صب پست گذاشتم
p5
ا.ت ویو
امروزم مث روزای عادی رفتیم دانشگاه ولی همه مارو با انگشت به هم نشون میدادن.
+اینجا چه خبره؟
_ینی واقعا نمیدونی چه خبره
+نع نمیدونم
_"گوشیشو از جیبش در اورد "
با چیزی که دیدم حس کردم یه سطل اب یخ روم خالی کردن.
+این.... این ماییم؟
_نه.... ما نیستیم چون تو داخل ویدیو چشمات بازه و زل زدی به من
+اره ولی چجوری اثباتش کنیم؟
_من واقعا بلندت کردم ولی چون بی هوش بودی و بردمت اتاق درمان، و دقیقا از جلوی یه دوربین رد شدم.
+ایول پسر
_پس بریم دفتر.
+چی؟ راست بریم دفتر بگیم میخایم دوربیناتون رو چک کنیم؟
_اره، عموی من مدیره
+چییییییییییی
_یواش، به کسی هم نگو
دستمو کشید دنبال خودش و دوید.
پرش زمانی به یک ساعت بعد...
(اتفاق خاصی نیوفتاد فقط فیلم دوربینو از مدیر مدرسه گرفتن که زنگ خورد)
جیمین ویو
ا.ت خیلی ناراحت بود ولی بروز نمیداد.
مطمعنم الان بغضش میترکه.
+ببخشید استاد میشه برم دستشویی
استاد به در اشاره کرد.
ا.ت هم سریع رف.
_ببخشید منم میتونم برم؟
@ حتما، برو
دیدم ا.ت نشسته رو یه صندلی و گریه میکنه، کلا هواسش نبود.
با گریه کردنش حس کردم قلبم درد میکنه.
ولی چرا؟
(چون عاشق شدی قربونت بررررررررم)
ا.ت ویو
+چرا؟ چرا باید اینجوری بشه؟ ما که دوتا دوست بیشتر نیستیم!
یکهو به کف دستم نگاه کردم.
+نه، جیمین یه دوست نیست.
ارزش اون از یه دوست برای من بیشتره.
دوباره صورتمو با دستام پوشوندم.
که یهو حس کردم تو بغل کسیم، هرکی بود داشت موهامو ناز میکرد.
_ا.ت، ا.تی گریه نکن...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خماریییییییییییییییی😂
وجدانا لایک کنین هشت و بیست دقیقه صب پست گذاشتم
۲.۹k
۱۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.