Parth ⁸🥀🍷
Parth ⁸🥀🍷
The fierce lord of🥀🍷
هوا سرد بود و ا.ت هم لباس مناسبی تنش نبود ، در همین حال شوگا دست ا.ت رو میگیره و میبره مغازه لباس فروشی و یه دست لباس گرم و مناسب براش میخره اینا هم فقط برای اون روز بود که داشتن میرفتن شهر بازی و همونجا هم به ا.ت قول میده که کلی باهم به خرید بیانو و باهم خوش باشن .
بعداز اینکه لباس خریدند به شهر بازی میرن و تا شب کلی با هم خوش میگذرونن و به خونه بر میگردن .
مادر و پدر شوگا که میبینن اونا بلاخره با هم هستن و با کلی خرید و هیجان به خونه اومدن کلی خوشحال میشن و اونا رو به صرف شام میبرن بیرون و با هم خوش میگذرونن .« خوش گذرونی خانوادگی »
بعداز اینکه به خونه میان همه به طرف اتاقاشون میرن ا.ت و شوگا هم به طرف اتاقاشون .
ا.ت لباساشو بیرون میاره و میخواد بره حمام ولی شوگا رو نمیبینه تو اتاق و فک میکنه که حتما رفته پایین پیش بقیه بی خیال لباساسو در میاره و به سمت حمام راه میفته و فقط یه حوله کوچیک دور بدنشه .
تا وارد حمام میشه شوگا رو زیر دوش میبینه تعجب میکنه و فک میکنه کس دیگه ای هست و میخواد جیغ بکشه که شوگا با بدن ل خ ت ش میاد و دهن اونو میگیره ا.ت هم بدتر چشمام گرد میشه و دستشو رو چشمش میزاره .
بعداز اینکه اونو آروم کرد ا.ت میخواد بره بیرون تا شوگا دوش بگیره ولی شوگا نمیزاره بره چون اونم ل خ ته آب وانو پر میکنه و هردو میرن داخل و ا.ت بدن شوگا رو لیف میکشه ...
کار ا.ت تموم شد شوگا میگه حالا بیا تا من بدنتو لیف بکشم ، ا.ت بهش پشت میکنه و شوگا هم با آرومی لیف میکشه که جذب پوست نرم و سفید ا.ت میشه لیف رو پرت میکنه اون ور و با دستاش بدنشو کفی میکنه و دستشو دور کمر ا.ت حلقه میکنه و با بدنش بازی میکنه و اونو قلقلک میده ، شوگا پشت ا.ت رو به سینه خودش میچسپونه و سرشو به سمت خودش میاره و لبشو به آرومی مک میزنه ...
هردو بعداز دوساعت از داخل وان بیرون میان و میرن تا لباس بپوشن و بعدم بخوابند .....
_______________________________
#قمار #فیک #وانشات #سناریو #رمان #داستان #نیکا_شاکرمی #نیکا #مهسا_امینی #خدا #تهیونگ #فیلیکس #ا.ت #جونگ_کوک #جونگکوک #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#عشقانه #کمدی #خنده #غمگین
🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀
برای ادامه ۳۰ تا لایک و ۳۰ تا کامنت
🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀
The fierce lord of🥀🍷
هوا سرد بود و ا.ت هم لباس مناسبی تنش نبود ، در همین حال شوگا دست ا.ت رو میگیره و میبره مغازه لباس فروشی و یه دست لباس گرم و مناسب براش میخره اینا هم فقط برای اون روز بود که داشتن میرفتن شهر بازی و همونجا هم به ا.ت قول میده که کلی باهم به خرید بیانو و باهم خوش باشن .
بعداز اینکه لباس خریدند به شهر بازی میرن و تا شب کلی با هم خوش میگذرونن و به خونه بر میگردن .
مادر و پدر شوگا که میبینن اونا بلاخره با هم هستن و با کلی خرید و هیجان به خونه اومدن کلی خوشحال میشن و اونا رو به صرف شام میبرن بیرون و با هم خوش میگذرونن .« خوش گذرونی خانوادگی »
بعداز اینکه به خونه میان همه به طرف اتاقاشون میرن ا.ت و شوگا هم به طرف اتاقاشون .
ا.ت لباساشو بیرون میاره و میخواد بره حمام ولی شوگا رو نمیبینه تو اتاق و فک میکنه که حتما رفته پایین پیش بقیه بی خیال لباساسو در میاره و به سمت حمام راه میفته و فقط یه حوله کوچیک دور بدنشه .
تا وارد حمام میشه شوگا رو زیر دوش میبینه تعجب میکنه و فک میکنه کس دیگه ای هست و میخواد جیغ بکشه که شوگا با بدن ل خ ت ش میاد و دهن اونو میگیره ا.ت هم بدتر چشمام گرد میشه و دستشو رو چشمش میزاره .
بعداز اینکه اونو آروم کرد ا.ت میخواد بره بیرون تا شوگا دوش بگیره ولی شوگا نمیزاره بره چون اونم ل خ ته آب وانو پر میکنه و هردو میرن داخل و ا.ت بدن شوگا رو لیف میکشه ...
کار ا.ت تموم شد شوگا میگه حالا بیا تا من بدنتو لیف بکشم ، ا.ت بهش پشت میکنه و شوگا هم با آرومی لیف میکشه که جذب پوست نرم و سفید ا.ت میشه لیف رو پرت میکنه اون ور و با دستاش بدنشو کفی میکنه و دستشو دور کمر ا.ت حلقه میکنه و با بدنش بازی میکنه و اونو قلقلک میده ، شوگا پشت ا.ت رو به سینه خودش میچسپونه و سرشو به سمت خودش میاره و لبشو به آرومی مک میزنه ...
هردو بعداز دوساعت از داخل وان بیرون میان و میرن تا لباس بپوشن و بعدم بخوابند .....
_______________________________
#قمار #فیک #وانشات #سناریو #رمان #داستان #نیکا_شاکرمی #نیکا #مهسا_امینی #خدا #تهیونگ #فیلیکس #ا.ت #جونگ_کوک #جونگکوک #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#عشقانه #کمدی #خنده #غمگین
🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀
برای ادامه ۳۰ تا لایک و ۳۰ تا کامنت
🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀
۱۵.۸k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.