چند پارتی تهیونگ پارت 3

_ممنون.
تهیونگ ویو:
وقتی قبول کرد دستمو بگیره خیلی خیلی خوشحال شدم و انگار دنیا رو بهم دادن. نمیدونم چرا وایسا ببینم نکنه عاشق..... نه نه اصلا امکان نداره. دیگ مهماندار اومد و توضیحات رو داد و هواپیما خواست بلن شه که دیدم لنا خیلی کیوت و محکم بازوم رو داره فشار میده و چشماشو بسته منم بیرون رو داشتم نگاه میکردم.
لنا ویو:
این پسره تهیونگ خیلی مهربونه مهماندار اومد توضیحات رو داد و هواپیما خواست بلن شه که من محکم بازوشو فشار دادم و اون فقط داش میخندید و ب بیرون نگاه میکرد. یه مرده خواست بره دست شویی و سر راهش اومد به من گفت.
(علامتش=)
=سلام خوشگله دوست پسرته؟
تا اومدم جواب بدم ک تهیونگ گفت
+اره دوست پسرشم بهت ربطی داره الان؟
=وای باش بابا بی اعصاب.
_تهیونگ ولش کن.
+باش.
_چرا اونجوری گفتی؟
+چون اینا رو من میشناسم اینا خیلی عوضی ان.
_یه سوال؟ چرا برات مهمه؟
+چی؟ نمیدونم واقعا.
_اها اوک.
دیگ صحبت نکردیم و من خوابیدم و اون رو نمیدونم و بالاخره رسیدیم لس انجلس. لیدر همه رو جمع کرد و یه سری توضیحات داد و گفت که یه ویلای خیلی بزرگ هست که پنج تا اتاق داره و ما ده نفر بودیم و گفت که کی با کی هم اتاقی باشه. خدا کنه اونجور که میترسم نشه.
(علامت لیدر&) ....