ویو ا.ت
ویو ا.ت
وای ساعت چنده چرا داره بارون میاد هنوز
ساعت شیشههههعههههههههه
وایی من هر موقع درد دارم خیلی زیاد میخوابممم.......
من همیشه پرییودیام خییلیی درد دارم بعضی وقتا کارم به بیمارستان کشیده.....
گشنمه
چون خیلی درد داشتم نمیتونستم خوب راه برم....
آروم رفتم بیرون دیدم کوک عینک زده و به گوشی نگاه میکنه یکمم اخم کرده انگار......
آروم از پله ها رفتم پایین وای خیلی درد دارم
ویو کوک
از اتاق ات اومدم بیرون
دیدم تهیونگ پیام داده
پیام تهیونگ : هی هی هی با دختر مردم خونه تنهایی🖐🏻😂😈
کوک : بیشعورررر اون دختر عمومههه
تهیونگ : هعی باشههه😑
تهیونگ : ببین من تنهایی نمیتونم کارایی شرکت انجام بدم تویه خر که اصلا نمیای شرکت...اینچیزارم که اصلا نمیفهمم بیا اینجا انجامشون بده.
کوک بابا نمیام خیلی اصرار داری خودت بیا
ته : گاوووو باشههههه الان میام
ویو کوک
دیدن که صدایه پله ها میاد
ا.ت : ......
کوک : خوبی......گرسنته؟
غذا برات درست کردم تو آشپز خونست برات بیارم
ا.ت:.....نه خودم میخورم...
کوک : اوکی
ویو ا.ت
رفتم تو آشپزخونه
وایی آشپزی بلدههه
رفتم نشستم انقددد خوردم.
اخیششششش
یکم بهتر شدم ولی هنوز درد دارم
یهو دیدم زنگ خونه خورد
ا.ت : کیه؟..
کوک: تهیونگ.....برا کارایه شرکت اومده اگه راحت نیستی ما میریم شرکت انجامشون بدیم؟
ا.ت : نه راحت باشین من میرم تو اتاقم
کوک : اوکی
ویو ا.ت
هعییی
راستی
صبح که تهیونگ و کوک رو مبل خوابیده بودن .....
تهیونگ پاش قشنگ رویه وسط پایه کوک بوددددد ( آره قشنگ رو دیک*ش😑🖐🏻😂)
نکنه اینا گِیننننن؟؟؟؟
وایی یا خدااا
رفتم رو تختم تلوزیونه اتاقمو روشن کردم اتاقو کامل گرم و تاریک بود و فقط صدایه بارون و تلوزیون میاد.....
کسایی که پارتایه قبلی رو میخوان باید بگم ندارمشون
و فقط یه خلاصه ازشون رو میگم
قضیه اینه که کوک و ا.ت پسر عمو دختر عمو ان بعد یهو بعد ۱۰ سال کوک و عمو زنعمو میان برايه کلیی وقت بمونن برا شرکت
بعدش اینا مافیا هم هستن
بعد چند روز مامان باباهاشون میرن شهر دیگه برايه کار و چند وقت میمونن
ولی کوک و ا.ت خونه تنها میمونن
و........
دیگه همین
بعدا هم کلی پارت داریممم🖐🏻🖐🏻🖐🏻
حمایتم لطفا بکنیدددددددد
این پارت شرطش ۱۰ لایک و ۲۰ کامنت
خوب سعیتونو بکنیددددد
باییی
وای ساعت چنده چرا داره بارون میاد هنوز
ساعت شیشههههعههههههههه
وایی من هر موقع درد دارم خیلی زیاد میخوابممم.......
من همیشه پرییودیام خییلیی درد دارم بعضی وقتا کارم به بیمارستان کشیده.....
گشنمه
چون خیلی درد داشتم نمیتونستم خوب راه برم....
آروم رفتم بیرون دیدم کوک عینک زده و به گوشی نگاه میکنه یکمم اخم کرده انگار......
آروم از پله ها رفتم پایین وای خیلی درد دارم
ویو کوک
از اتاق ات اومدم بیرون
دیدم تهیونگ پیام داده
پیام تهیونگ : هی هی هی با دختر مردم خونه تنهایی🖐🏻😂😈
کوک : بیشعورررر اون دختر عمومههه
تهیونگ : هعی باشههه😑
تهیونگ : ببین من تنهایی نمیتونم کارایی شرکت انجام بدم تویه خر که اصلا نمیای شرکت...اینچیزارم که اصلا نمیفهمم بیا اینجا انجامشون بده.
کوک بابا نمیام خیلی اصرار داری خودت بیا
ته : گاوووو باشههههه الان میام
ویو کوک
دیدن که صدایه پله ها میاد
ا.ت : ......
کوک : خوبی......گرسنته؟
غذا برات درست کردم تو آشپز خونست برات بیارم
ا.ت:.....نه خودم میخورم...
کوک : اوکی
ویو ا.ت
رفتم تو آشپزخونه
وایی آشپزی بلدههه
رفتم نشستم انقددد خوردم.
اخیششششش
یکم بهتر شدم ولی هنوز درد دارم
یهو دیدم زنگ خونه خورد
ا.ت : کیه؟..
کوک: تهیونگ.....برا کارایه شرکت اومده اگه راحت نیستی ما میریم شرکت انجامشون بدیم؟
ا.ت : نه راحت باشین من میرم تو اتاقم
کوک : اوکی
ویو ا.ت
هعییی
راستی
صبح که تهیونگ و کوک رو مبل خوابیده بودن .....
تهیونگ پاش قشنگ رویه وسط پایه کوک بوددددد ( آره قشنگ رو دیک*ش😑🖐🏻😂)
نکنه اینا گِیننننن؟؟؟؟
وایی یا خدااا
رفتم رو تختم تلوزیونه اتاقمو روشن کردم اتاقو کامل گرم و تاریک بود و فقط صدایه بارون و تلوزیون میاد.....
کسایی که پارتایه قبلی رو میخوان باید بگم ندارمشون
و فقط یه خلاصه ازشون رو میگم
قضیه اینه که کوک و ا.ت پسر عمو دختر عمو ان بعد یهو بعد ۱۰ سال کوک و عمو زنعمو میان برايه کلیی وقت بمونن برا شرکت
بعدش اینا مافیا هم هستن
بعد چند روز مامان باباهاشون میرن شهر دیگه برايه کار و چند وقت میمونن
ولی کوک و ا.ت خونه تنها میمونن
و........
دیگه همین
بعدا هم کلی پارت داریممم🖐🏻🖐🏻🖐🏻
حمایتم لطفا بکنیدددددددد
این پارت شرطش ۱۰ لایک و ۲۰ کامنت
خوب سعیتونو بکنیددددد
باییی
۸.۵k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.