bad girl p: 98
بعد اینکه از حموم درومدم لباس پوشیدم(اسلاید1) موهامو خشک کردم
دیدم کوک هنوزم خوابه رفتم وایسادم بالاسرش
هانا: کوک پاشو
کوک:.........
هانا: کوک پاشو دیگه
کوک:........
هانا: کوکی عشقم بیدار شو
کوک: باشه
کوک رف حموم
چشمم خورد به گوشیم که افتاده بود رو زمین رفتم برداشتمش سیمکارتشو دراووردم گوشیو انداختم سطل زباله
یکی از کشو ها که همش گوشی توش بود رو باز کردم عینه گوشی قبلیم فقط بنفششو برداشتم از جعبه درش اووردم سیمکارت رو انداختم روش روشنش کردم
هانا: خوبه
گوشیو گذاشتم تو جیب شلوارم وایسادم دم در حموم
هانا: کوک من دارم میرم شرکت
کوک: باشه عشقم
رفتم سوئیچ ماشینه خودمو برداشتم
رفتم شرکت
داشتم رو همون طرح که نصفع موند کار میکردم کع یکی در زد
هانا: بیا
منشیم بود
منشی: رئیس اقای جئون گفتن تو ماشین منتظرتون هستن
هانا: کوک؟
منشی: بله
هانا: واسه چی
منشی: اطلاعی ندارم فقط گفتن بهتون بگم تو ماشین منتظرتون هستن
هانا: میتونی بری
همین که منشی رف گوشیم زنگ خورد
هانا: کوک ببینم جایی میخوای بری گفتی بیام
کوک: بابا اینا رویادت رف
هانا: راس میگی الان میام
قط کردم سریع کتمو برداشتم از اتاق رفتم بیرون از شرکت درومدم کوک دم در بود سوار ماشین شدم رفتیم فرودگاه
هانا: حالا چقد میمونین؟
جون کی: 6.7ماهی میمونیم البته همش چین نمیمونیم چن تا کشور دیگم مدنظرمونه
نامی: ووا خوشبحالتون
کوک: پس به این زودیا برنمیگردین
می هی: نه ولی دلمون براتون تنگ میشه
هانا، کوک، نامی: مام دلمون تنگ میشه
وودوک: خب ما دیگه باید بریم
برای بار اخر دوباره همو بغل کردیم
اونا رفتن سوار هواپیما شدن
مام برگشتیم شرکت
1ماه بعد
مث همیشه درگیر کارای شرکت بودم که گوشیم زنگ خورد
هانا: بله
مینا: سلاممم چطوری
هانا: خوبم خودت چطوری
مینا: منم خوبم، کارت کی تموم میشه
هانا: ی نیم ساعت دیگا کارام تمومه واس چی؟
مینا:بریم بیرون دلم برات تنگ شده
هانا: دلت واسه عشقت تنگ شه
مینا: یااا بشدت بهت نیاز دارم با مینهو دعوا کردم به مشاورت نیاز دارم
هانا: چه مشاوره ای
مینا: بابا تو تجربت بیشتره
هانا: باشع حالا کجا همو ببینیم
مینا: ی کافه نزدیکای شرکت هس اونجا لوکیشن میفرستم
هانا: باشع
قط کردم بقیع کارامم تموم کردم
منشی چن تا پرونده اوورده بود که امضا کنم اونا امضا کردم کتمو برداشتم با پرونده ها از اتاق اومدم بیرون رفتم پیش منشی
هانا: خانم سونگ اینم پرونده ها
دادمشون بش
رفتم اتاق کوک که بش بگم دارم با مینا میرم بیرون در زدم
کوک: بیا
در رو بازکردم که با اخم سرشو بلند کرد منو که دید ی لبخند خرگوشی زد
کوک: منبع انرژیمم اومد
لبخندی بش زدم
رفتم پیشش وایسادم
هانا: کوک من دارم میرم
کوک: کجا میری
هانا: مینا زنگ زد گف با مینهو دعوا کردن انگار ی کافه نزدیک اینجا هس گف بریم اونجا
کوک: برو مواظب خودتم باش
هانا: باشع من رفتم
خواستم برم دستمو کشید نشوندم رو پاش
کوک: واسه کار به انرژی نیاز دارم تو هم تنها منبع انرژیمی پس میخوام انرژی بگیرم ازت(خنده)
بدون معطلی لباشو گذاش رو لبام
اسلاید 2لباس هانا وقتی رف کافه
دیدم کوک هنوزم خوابه رفتم وایسادم بالاسرش
هانا: کوک پاشو
کوک:.........
هانا: کوک پاشو دیگه
کوک:........
هانا: کوکی عشقم بیدار شو
کوک: باشه
کوک رف حموم
چشمم خورد به گوشیم که افتاده بود رو زمین رفتم برداشتمش سیمکارتشو دراووردم گوشیو انداختم سطل زباله
یکی از کشو ها که همش گوشی توش بود رو باز کردم عینه گوشی قبلیم فقط بنفششو برداشتم از جعبه درش اووردم سیمکارت رو انداختم روش روشنش کردم
هانا: خوبه
گوشیو گذاشتم تو جیب شلوارم وایسادم دم در حموم
هانا: کوک من دارم میرم شرکت
کوک: باشه عشقم
رفتم سوئیچ ماشینه خودمو برداشتم
رفتم شرکت
داشتم رو همون طرح که نصفع موند کار میکردم کع یکی در زد
هانا: بیا
منشیم بود
منشی: رئیس اقای جئون گفتن تو ماشین منتظرتون هستن
هانا: کوک؟
منشی: بله
هانا: واسه چی
منشی: اطلاعی ندارم فقط گفتن بهتون بگم تو ماشین منتظرتون هستن
هانا: میتونی بری
همین که منشی رف گوشیم زنگ خورد
هانا: کوک ببینم جایی میخوای بری گفتی بیام
کوک: بابا اینا رویادت رف
هانا: راس میگی الان میام
قط کردم سریع کتمو برداشتم از اتاق رفتم بیرون از شرکت درومدم کوک دم در بود سوار ماشین شدم رفتیم فرودگاه
هانا: حالا چقد میمونین؟
جون کی: 6.7ماهی میمونیم البته همش چین نمیمونیم چن تا کشور دیگم مدنظرمونه
نامی: ووا خوشبحالتون
کوک: پس به این زودیا برنمیگردین
می هی: نه ولی دلمون براتون تنگ میشه
هانا، کوک، نامی: مام دلمون تنگ میشه
وودوک: خب ما دیگه باید بریم
برای بار اخر دوباره همو بغل کردیم
اونا رفتن سوار هواپیما شدن
مام برگشتیم شرکت
1ماه بعد
مث همیشه درگیر کارای شرکت بودم که گوشیم زنگ خورد
هانا: بله
مینا: سلاممم چطوری
هانا: خوبم خودت چطوری
مینا: منم خوبم، کارت کی تموم میشه
هانا: ی نیم ساعت دیگا کارام تمومه واس چی؟
مینا:بریم بیرون دلم برات تنگ شده
هانا: دلت واسه عشقت تنگ شه
مینا: یااا بشدت بهت نیاز دارم با مینهو دعوا کردم به مشاورت نیاز دارم
هانا: چه مشاوره ای
مینا: بابا تو تجربت بیشتره
هانا: باشع حالا کجا همو ببینیم
مینا: ی کافه نزدیکای شرکت هس اونجا لوکیشن میفرستم
هانا: باشع
قط کردم بقیع کارامم تموم کردم
منشی چن تا پرونده اوورده بود که امضا کنم اونا امضا کردم کتمو برداشتم با پرونده ها از اتاق اومدم بیرون رفتم پیش منشی
هانا: خانم سونگ اینم پرونده ها
دادمشون بش
رفتم اتاق کوک که بش بگم دارم با مینا میرم بیرون در زدم
کوک: بیا
در رو بازکردم که با اخم سرشو بلند کرد منو که دید ی لبخند خرگوشی زد
کوک: منبع انرژیمم اومد
لبخندی بش زدم
رفتم پیشش وایسادم
هانا: کوک من دارم میرم
کوک: کجا میری
هانا: مینا زنگ زد گف با مینهو دعوا کردن انگار ی کافه نزدیک اینجا هس گف بریم اونجا
کوک: برو مواظب خودتم باش
هانا: باشع من رفتم
خواستم برم دستمو کشید نشوندم رو پاش
کوک: واسه کار به انرژی نیاز دارم تو هم تنها منبع انرژیمی پس میخوام انرژی بگیرم ازت(خنده)
بدون معطلی لباشو گذاش رو لبام
اسلاید 2لباس هانا وقتی رف کافه
۳.۸k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.