پارت پنجم
پارت پنجم
از دید ا/ت
جلوی در آسانسور بودیم ک یهو ماری رو توی آسانسور دیدم
ماری:ا/ت!چرا نیومدی پیشم؟
ا/ت:آمممم حالا داستانش طولانیه الان وقتش نیس
جیهوپ:ببخشید خانم پارک وقت کاری تموم شده شما چرا اینجایین؟
ماری:آاا رئیس ببخشید قرار بود ا/ت بعد از اینکه با شما صحبت کرد بیاد جای من اما نیومد واسه همون...ببخشید بفرمایین داخل😅
رفتم توی آسانسور...من وسط ماری و جیهوپ بودم یه حس بدی داشتم
آروم دم گوش ماری گفتم:خب بیشعور الان جای این حرفا بود!هی ا/ت ا/ت
ماری:ساکت باش تو براچی نیومدی؟(بلند)
ا/ت:هیسس..ببخشید...(آروم)حالا بهت میگم
جیهوپ از کارای ما خندش گرفته بود
آسانسور بلاخره رسید و ما اومدیم بیرون
جیهوپ:خب خانوم پارک تا فردا خدانگهدار..خانوم کیم بریم؟
ماری ی چشمک انداخت برام و گف:رئیس با خانوم کیم میخواین کجا برین؟
جیهوپ:میخوام برسونمشون خونه شون..بریم
ماری دیگه نتونست حرف بزنه چون جیهوپ دسمتو گرفته بود و با خودش میکشید
رسیدیم ب پارکینگ
ا/ت:ببخشید رئیس شمام تو زحمت افتادین
جیهوپ:این حرفو نزن از صبح باهام هزار تا جلسه اومدی حتی ناهارم نخوردی!الانم ک وقت شامه...حتمن خیلی خسته شدی🙂
ا/ت:عاا نه😅
سوار ماشینش شدم! ماشالا چشم نخوره چ ماشینی بود(بله دیگه پسرم پولداره😌)
وسطای راه بودیم ک یهو فهمیدم این راهی ک داره میره خونه من نیس..(آدرس خونش توی مدارکش بود😐🖐)
ا/ت:ببخشید رئیس خونه من اینجا نیس...
جیهوپ:میدونم..
ا/ت:خب...
جیهوپ:چیزی نگو!
دیگه حرفی نزدم
چشمامو بستم و سرمو ب آیینه تکیه دادم...
کامنت و لایک دوستان☺💜
از دید ا/ت
جلوی در آسانسور بودیم ک یهو ماری رو توی آسانسور دیدم
ماری:ا/ت!چرا نیومدی پیشم؟
ا/ت:آمممم حالا داستانش طولانیه الان وقتش نیس
جیهوپ:ببخشید خانم پارک وقت کاری تموم شده شما چرا اینجایین؟
ماری:آاا رئیس ببخشید قرار بود ا/ت بعد از اینکه با شما صحبت کرد بیاد جای من اما نیومد واسه همون...ببخشید بفرمایین داخل😅
رفتم توی آسانسور...من وسط ماری و جیهوپ بودم یه حس بدی داشتم
آروم دم گوش ماری گفتم:خب بیشعور الان جای این حرفا بود!هی ا/ت ا/ت
ماری:ساکت باش تو براچی نیومدی؟(بلند)
ا/ت:هیسس..ببخشید...(آروم)حالا بهت میگم
جیهوپ از کارای ما خندش گرفته بود
آسانسور بلاخره رسید و ما اومدیم بیرون
جیهوپ:خب خانوم پارک تا فردا خدانگهدار..خانوم کیم بریم؟
ماری ی چشمک انداخت برام و گف:رئیس با خانوم کیم میخواین کجا برین؟
جیهوپ:میخوام برسونمشون خونه شون..بریم
ماری دیگه نتونست حرف بزنه چون جیهوپ دسمتو گرفته بود و با خودش میکشید
رسیدیم ب پارکینگ
ا/ت:ببخشید رئیس شمام تو زحمت افتادین
جیهوپ:این حرفو نزن از صبح باهام هزار تا جلسه اومدی حتی ناهارم نخوردی!الانم ک وقت شامه...حتمن خیلی خسته شدی🙂
ا/ت:عاا نه😅
سوار ماشینش شدم! ماشالا چشم نخوره چ ماشینی بود(بله دیگه پسرم پولداره😌)
وسطای راه بودیم ک یهو فهمیدم این راهی ک داره میره خونه من نیس..(آدرس خونش توی مدارکش بود😐🖐)
ا/ت:ببخشید رئیس خونه من اینجا نیس...
جیهوپ:میدونم..
ا/ت:خب...
جیهوپ:چیزی نگو!
دیگه حرفی نزدم
چشمامو بستم و سرمو ب آیینه تکیه دادم...
کامنت و لایک دوستان☺💜
۸.۴k
۰۷ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.