《چند پارتی🌊》
#سونگمین
#استری_کیدز
اخماش رفته بود توی هم و بغض داشت آروم دستتو توی دستش نگه داشت
_خب نمیبخشم،حالا بگو ببینم یهو چیشد؟دکتر گفت مسمومیت دارویی شده چی خورده بودی؟میخواستی خود&کشی کنی؟
اخماش رفته بود تو هم و بغض داشت
+چی سونگمین چی میگی بزار اول حالم بیاد سر جاش بعد اینقدر سوالای احمقانه بپرس آخه من برای چی باید همچین کاری کنم؟زندگی به این خوبی دوست به این خنگی و اسکلی چرا همچین کاری کنم؟
_اههه نمیدونم فقط فکرم اینطوری بود خب چیکار کنم خداراشکر که کار تو نبوده
ولی چرا مسمومیت دارویی؟تو دارویی مصرف میکنی؟
+نه من دارویی نمیخورم من سالمم برای چی باید دارو بخورم چی میگی سونگمینا؟؟
ترسش بیشتر شد نمیتونست بفهمه که چیشده
برای اینکه تورو نترسونه و بهت آرامش بده لبخند زد
_خب ببخشید منظوری نداشتم فقط خواستم بدونم
بلند شد
_میرم یکم خوراکی برات بخرم زود میام تا اون موقع استراحت کن
سرتو به نشانه تایید تکون دادی
سونگمین رفت آخر شب بود چشماتو روی هم گذاشتی و بدون اینکه متوجه بشی کی، خوابت برد
چند دقیقه گذشت
مرد سیاهپوش و ماسک دار وارد اتاق شد
ماموریتی که بهش سپرده شده بود رو با موفقیت انجام داد
دارو رو به سرمی که وارد بدن دختر کوچولو میشد تزریق کرد و روی سرعت تند گذاشت
پرستار وارد اتاق شد تا وضعیت دختر رو چک کنه که با این صحنه مواجه شد مرد پرستارو محکم کنار زد و فرار کرد
اتفاقات وحشتناکی همزمان همه با هم می افتاد
پرستار شاهد بود الان نمیدونست باید بره دنبال مرد یا تورو نجات بده
بخاطر اون دارو قلبت ایست کرد تیم پزشکی فوری اومدن اونجا پرستار به نگهبانا همون موقع سپرد توی راهرو های بیمارستان دنبال اون مرد بودن تا بگرنش سونگمین جلو در بود مرد خواست بره بیرون
پرستار که از قبل سونگمین رو میشناخت و دختر عمهی باباش بود بهش زنگ زده بود و سریع گفت که چیشده گوشی و خوراکی ها از دست سونگمین افتاد الان متوجه همه چی شده بود
فقط در حال حاضر یه چیز براش مهم بود محافظت از دوست عزیزش که عاشقش شده بود:)
جلوی در وایساد مرد با سرعت تمام فرار میکرد سونگمینو کنار زد سونگمین طوری شده بود که هیچ وقت نبود دنبال مرد دوید با سرعت باور نکردی به مرد رسید
با چند تا فنه ورزشی مرده رو زد و گرفت نگهبانا رسیدن و مردو دستگیر کردن
سونگمین ماسک مرد رو پایین کشید
تصاویر توی ذهنش گذشت
خودش بود همون مردی که توی باشگاه بهت نزدیک شده بود
_ای عوضی میدونستم نقشه ای داری باهاش چیکار کردی؟؟؟
=هه چیشد؟نگران شدی؟نگران عشق عزیزت؟حتما زنده نمونده دیگه بی عشق شدی
خنده شیطانی کرد
سونگمین زد تو دهنش
_خفه شوووو عوضی چرا اینکارو کردی؟چرا مگه کدوممون چیکارت کرده بودیم؟
=هی هی بیخیال پسر من کاری با شماها ندارم من فقط پولمو گرفتم
_خیلی عوضی هستی چطور تونستی بخاطر پول با جون یه نفر اینکارو کنی؟کی بهت دستور داده بود؟
مرد لبخند شیطانی و چندشی زد
سونگمین با چشای اشکی و عصبانیت توی صداش حرف میزد
_با تو ام عوضیییی
پلیسا رسیدن و مرد و بردن
سونگمین تماشا کرد هنوز جواب سوالاشو نگرفته بود
کی؟چرا؟برای چی اینکارو کرده بود چرا؟
افکارش تموم نمیشد ولی بیشتر نگرانیش این بود نکنه کارش موفقیت آمیز بوده باشه؟ میترسید بخاطر همین نمیتونست بره داخل جرعتش رو نداشت
روی زمین زانو زد و با چشمای شاکی به آسمون شب که پر از ستاره بود خیره شد
_لطفا قوی باش لطفا ترکم نکن من بجز تو کسی رو ندارم التماست میکنم
#استری_کیدز
اخماش رفته بود توی هم و بغض داشت آروم دستتو توی دستش نگه داشت
_خب نمیبخشم،حالا بگو ببینم یهو چیشد؟دکتر گفت مسمومیت دارویی شده چی خورده بودی؟میخواستی خود&کشی کنی؟
اخماش رفته بود تو هم و بغض داشت
+چی سونگمین چی میگی بزار اول حالم بیاد سر جاش بعد اینقدر سوالای احمقانه بپرس آخه من برای چی باید همچین کاری کنم؟زندگی به این خوبی دوست به این خنگی و اسکلی چرا همچین کاری کنم؟
_اههه نمیدونم فقط فکرم اینطوری بود خب چیکار کنم خداراشکر که کار تو نبوده
ولی چرا مسمومیت دارویی؟تو دارویی مصرف میکنی؟
+نه من دارویی نمیخورم من سالمم برای چی باید دارو بخورم چی میگی سونگمینا؟؟
ترسش بیشتر شد نمیتونست بفهمه که چیشده
برای اینکه تورو نترسونه و بهت آرامش بده لبخند زد
_خب ببخشید منظوری نداشتم فقط خواستم بدونم
بلند شد
_میرم یکم خوراکی برات بخرم زود میام تا اون موقع استراحت کن
سرتو به نشانه تایید تکون دادی
سونگمین رفت آخر شب بود چشماتو روی هم گذاشتی و بدون اینکه متوجه بشی کی، خوابت برد
چند دقیقه گذشت
مرد سیاهپوش و ماسک دار وارد اتاق شد
ماموریتی که بهش سپرده شده بود رو با موفقیت انجام داد
دارو رو به سرمی که وارد بدن دختر کوچولو میشد تزریق کرد و روی سرعت تند گذاشت
پرستار وارد اتاق شد تا وضعیت دختر رو چک کنه که با این صحنه مواجه شد مرد پرستارو محکم کنار زد و فرار کرد
اتفاقات وحشتناکی همزمان همه با هم می افتاد
پرستار شاهد بود الان نمیدونست باید بره دنبال مرد یا تورو نجات بده
بخاطر اون دارو قلبت ایست کرد تیم پزشکی فوری اومدن اونجا پرستار به نگهبانا همون موقع سپرد توی راهرو های بیمارستان دنبال اون مرد بودن تا بگرنش سونگمین جلو در بود مرد خواست بره بیرون
پرستار که از قبل سونگمین رو میشناخت و دختر عمهی باباش بود بهش زنگ زده بود و سریع گفت که چیشده گوشی و خوراکی ها از دست سونگمین افتاد الان متوجه همه چی شده بود
فقط در حال حاضر یه چیز براش مهم بود محافظت از دوست عزیزش که عاشقش شده بود:)
جلوی در وایساد مرد با سرعت تمام فرار میکرد سونگمینو کنار زد سونگمین طوری شده بود که هیچ وقت نبود دنبال مرد دوید با سرعت باور نکردی به مرد رسید
با چند تا فنه ورزشی مرده رو زد و گرفت نگهبانا رسیدن و مردو دستگیر کردن
سونگمین ماسک مرد رو پایین کشید
تصاویر توی ذهنش گذشت
خودش بود همون مردی که توی باشگاه بهت نزدیک شده بود
_ای عوضی میدونستم نقشه ای داری باهاش چیکار کردی؟؟؟
=هه چیشد؟نگران شدی؟نگران عشق عزیزت؟حتما زنده نمونده دیگه بی عشق شدی
خنده شیطانی کرد
سونگمین زد تو دهنش
_خفه شوووو عوضی چرا اینکارو کردی؟چرا مگه کدوممون چیکارت کرده بودیم؟
=هی هی بیخیال پسر من کاری با شماها ندارم من فقط پولمو گرفتم
_خیلی عوضی هستی چطور تونستی بخاطر پول با جون یه نفر اینکارو کنی؟کی بهت دستور داده بود؟
مرد لبخند شیطانی و چندشی زد
سونگمین با چشای اشکی و عصبانیت توی صداش حرف میزد
_با تو ام عوضیییی
پلیسا رسیدن و مرد و بردن
سونگمین تماشا کرد هنوز جواب سوالاشو نگرفته بود
کی؟چرا؟برای چی اینکارو کرده بود چرا؟
افکارش تموم نمیشد ولی بیشتر نگرانیش این بود نکنه کارش موفقیت آمیز بوده باشه؟ میترسید بخاطر همین نمیتونست بره داخل جرعتش رو نداشت
روی زمین زانو زد و با چشمای شاکی به آسمون شب که پر از ستاره بود خیره شد
_لطفا قوی باش لطفا ترکم نکن من بجز تو کسی رو ندارم التماست میکنم
۱۱.۱k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.