"تک پارتی"
"فرشتهی مرگ"
کش و قوسی به گردنش و بال هاش داد و همینجوری که نشسته بود به زجه های روحی که تازه آورده بودش گوش میداد: اهههه چقدر رو مخی! میخواستی رو زمین انقدر گوه اضافی نخوری که الان مجبور شم بخاطر توی انگل چهرهی نحس ابلیسو ببینم!...اع اومدی؟ بیا این انگلو با خودت ببر جون دل فقط سفارش شده نزاری دیگه برگرده زمین!
ابلیس نگاه سردشو به فرشتهی مرگ میندازه و میگه: شنیدم چی گفتی جونگ کوک!
جونگ کوک:آخخخخ بهت بر خورد لوسی جونم؟ ببخ...اع اع...بگیرش ! داره میره ها!
لوسیفر: من لوسیفرم احمق! بیا اینجا جونور!
جونگ کوک:بای بایییی...هوفففف بری دیگه بر نگردی...
لوسیفر: صداتو هنوز دارم!
جونگ کوک: منم دوست دارمممم...آی آی آی ... گوشمممم نمیشه آروم تر صدام کنی؟
جونگ کوک بال های سیاهشو به اهتزاز در آورد به سمت جبرئیل پرواز کرد.
جونگ کوک: به به! چطور جبی جون کارم داشتی؟
جبرئیل: اسم من حرمت داره نه لذت بیشعور!
جونگ کوک: گوشمو به چخ دادی که اینو بگی؟
جبرئیل:نخیر! بیا...ماموریت بعدیت
جونگ کوک: باشه جبی جون من رفتم!
جبرئیل: جئون جونگ کوککککک
جونگ کوک به سمت زمین پرواز کرد و برای گرفتن جون قربانی بعدیش آماده شد. دختری با موهایی به رنگ شب و به بلندی آبشار و پوستی به سفیدی برف که زیبایی لب های سرخشو چند برابر میکرد. دختر چشم هاشو بسته بود روی سبزه ها میرقصید و به دره نزدیک تر میشد...بعد چند لحظه دختر از روی صخره توی دریا پرت شد وجونگ کوک آماده بود که روحشو ازش بگیره و بهش خوش آمد بگه جونگ کوک توی دریا کنار دختری که داشت جون میداد فرود اومد. ولی انگار نمیتونست دست و پا زدن دختر رو تماشا کنه انگار نمیخواست زنگیشو بگیره...تا حالا اینجوی نشده بود...بدون اینکه خودش بدونه دخترو تو آغوشش کشید و به دریا اجازه نداد که جسمشو ببلعه. دختر در حال نفس نفس زدن با چشمای نیمه باز به جونگ کوک خیره شده بود.
جونگ کوک: چشماش قشنگی داری...
جونگ کوک چشماشو بست و لباشو رو لباس خیس دختر فشار داد
جونگ کوک: نتونستم جلوی خودمو بگیرم...خیلی بوسیدنی شده بودی...!
فرشتهی مرگ بر عکس چیزی که انتظار میرفت دختر رو نجات داد و توی آغوشش کشید تا اونو به بالای دره برگردونه...چشماش برعکس همیشه برق میزد! انگار جادو شده بود. اما جادویی در کار نبود! فقط فرشتهی عاشق طعمهی خودش شده بود و دیگه نمیتونست بدن خیس دختر رو که بهش چسبیده بود رو از خودش جدا کنه:)
The end
کش و قوسی به گردنش و بال هاش داد و همینجوری که نشسته بود به زجه های روحی که تازه آورده بودش گوش میداد: اهههه چقدر رو مخی! میخواستی رو زمین انقدر گوه اضافی نخوری که الان مجبور شم بخاطر توی انگل چهرهی نحس ابلیسو ببینم!...اع اومدی؟ بیا این انگلو با خودت ببر جون دل فقط سفارش شده نزاری دیگه برگرده زمین!
ابلیس نگاه سردشو به فرشتهی مرگ میندازه و میگه: شنیدم چی گفتی جونگ کوک!
جونگ کوک:آخخخخ بهت بر خورد لوسی جونم؟ ببخ...اع اع...بگیرش ! داره میره ها!
لوسیفر: من لوسیفرم احمق! بیا اینجا جونور!
جونگ کوک:بای بایییی...هوفففف بری دیگه بر نگردی...
لوسیفر: صداتو هنوز دارم!
جونگ کوک: منم دوست دارمممم...آی آی آی ... گوشمممم نمیشه آروم تر صدام کنی؟
جونگ کوک بال های سیاهشو به اهتزاز در آورد به سمت جبرئیل پرواز کرد.
جونگ کوک: به به! چطور جبی جون کارم داشتی؟
جبرئیل: اسم من حرمت داره نه لذت بیشعور!
جونگ کوک: گوشمو به چخ دادی که اینو بگی؟
جبرئیل:نخیر! بیا...ماموریت بعدیت
جونگ کوک: باشه جبی جون من رفتم!
جبرئیل: جئون جونگ کوککککک
جونگ کوک به سمت زمین پرواز کرد و برای گرفتن جون قربانی بعدیش آماده شد. دختری با موهایی به رنگ شب و به بلندی آبشار و پوستی به سفیدی برف که زیبایی لب های سرخشو چند برابر میکرد. دختر چشم هاشو بسته بود روی سبزه ها میرقصید و به دره نزدیک تر میشد...بعد چند لحظه دختر از روی صخره توی دریا پرت شد وجونگ کوک آماده بود که روحشو ازش بگیره و بهش خوش آمد بگه جونگ کوک توی دریا کنار دختری که داشت جون میداد فرود اومد. ولی انگار نمیتونست دست و پا زدن دختر رو تماشا کنه انگار نمیخواست زنگیشو بگیره...تا حالا اینجوی نشده بود...بدون اینکه خودش بدونه دخترو تو آغوشش کشید و به دریا اجازه نداد که جسمشو ببلعه. دختر در حال نفس نفس زدن با چشمای نیمه باز به جونگ کوک خیره شده بود.
جونگ کوک: چشماش قشنگی داری...
جونگ کوک چشماشو بست و لباشو رو لباس خیس دختر فشار داد
جونگ کوک: نتونستم جلوی خودمو بگیرم...خیلی بوسیدنی شده بودی...!
فرشتهی مرگ بر عکس چیزی که انتظار میرفت دختر رو نجات داد و توی آغوشش کشید تا اونو به بالای دره برگردونه...چشماش برعکس همیشه برق میزد! انگار جادو شده بود. اما جادویی در کار نبود! فقط فرشتهی عاشق طعمهی خودش شده بود و دیگه نمیتونست بدن خیس دختر رو که بهش چسبیده بود رو از خودش جدا کنه:)
The end
۱۰۳.۰k
۰۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.