part²⁸🐊🧋🫐
شین هه « اگه کنار من باشه مثل الان تو همش توی دردسر میفته! یه نگاه به خودت کردی؟ از وقتی با من همکار شدی بدبختی و دردسر از سرو کولت بالا میره
جیمین « ولی تو یه رامکال کوچولوی سرگرم کننده ای!
شین هه « رامکال؟ اونقدرا هم که فکر میکنی مظلوم نیستم پارک جیمین
جیمین « بله کاملا مشخصه! چرا جلوی سرهنگ مین موش شده بودی؟
شین هه « خب چون اون.... خب اون ترسناکه
جیمین « *خنده.... پاشو برو بخواب صبح قراره اونم ملاقات کنی
شین هه « یه سوال! چطور بیدار شدی؟ من تمام تلاشم رو کردم بیدارت نکنم
جیمین « وقتی من کسی بودم که تو رو به این حال و روز انداخته چطور میتونستم بخوابم؟
شین هه « ولی تو دو بار حامی من شدی! و از ته ته قلبم سپاسگزارم.... با اینکه قبلا یه استاد شتر بیشتر نبودی ام....
جیمین « استاد شتر نه؟ 🗿
شین هه « خب چیزه.. بچه ها میگن
جیمین « خب بگو ببینم بچه ها دیگه چی میگن
*اروم بهش نزدیک میشه
شین هه « چرت و پرت زیاد میگن شما توجه نکن استاد
جیمین « وقتی تنها شدیم حسابمو با تو تسویه میکنم خانم هان.... حالا اگه گشت و گذار تون توی عمارت تموم شده بهتره بری بخوابی فردا کلی کار داریم
شین هه « برخورد نفس های گرم جیمین به نقطه حساس گردنم باعث میشد مور مورم بشه و سعی کنم کمی فاصله بگیرم اما شدنی نبود! یه چیزی بگم قول میدی عصبانی نشی؟
جیمین « بازم دسته گل به اب دادی؟
شین هه « اون روز بود که دخترا شماره اتو پیدا کرده بودن
جیمین « خب؟
شین هه « کار من بود....
*به ساعتش نگاه میکنه
جیمین « سی ثانیه فرصت داری از جلوی چشمم دور شی چون بعدش اتفاق های ناگواری میفته عزیزم
شین هه « اره دیگه دیر وقته منم برم مزاحم اوقات شریف نشم*فرار
جیمین « افرین بهتره از جلوی چشمم دور شی....
بازگشت به گذشته :
_مدت زیادی از اخرین باری که هانبوک با پارچه ابریشمی به تن کرده بود میگذشت! به جعبه ای که مقابلش روی میز بود خیره شد و سلیقه ولیعهد رو تحسین کرد.... درون جعبه هانبوک آبی رنگی با سرآستین های گل دوزی شده و دامن صورتی به رنگ شکوفه های گیلاس قرار داشت
شین هه « بعد از پوشیدن لباس چرخی توی اتاق زدم و دوباره به تصویر خودم توی آینه خیره شدم..... یعنی میتونستم دوباره به عنوان یه اشراف زاده به جامعه برگردم؟
*صدای در
آری « هه اماده شدی؟؟؟
شین هه « اوهوم الان میام....
دوجین « جشن یه کم دیگه شروع میشه! باید توی مدت که مقامات رفتن جشن اتاق ها رو بگردیم و اگه گیر اوفتادیم همه چیز رو انکار میکنیم.... مفهومه؟
آری « اوهوم.... امیدوارم امشب زنده بیرون بیایم
شین هه « اول های شب بود و به خاطر سوز سرمای زمستان حسابی یخ کرده بودیم....
جیمین « ولی تو یه رامکال کوچولوی سرگرم کننده ای!
شین هه « رامکال؟ اونقدرا هم که فکر میکنی مظلوم نیستم پارک جیمین
جیمین « بله کاملا مشخصه! چرا جلوی سرهنگ مین موش شده بودی؟
شین هه « خب چون اون.... خب اون ترسناکه
جیمین « *خنده.... پاشو برو بخواب صبح قراره اونم ملاقات کنی
شین هه « یه سوال! چطور بیدار شدی؟ من تمام تلاشم رو کردم بیدارت نکنم
جیمین « وقتی من کسی بودم که تو رو به این حال و روز انداخته چطور میتونستم بخوابم؟
شین هه « ولی تو دو بار حامی من شدی! و از ته ته قلبم سپاسگزارم.... با اینکه قبلا یه استاد شتر بیشتر نبودی ام....
جیمین « استاد شتر نه؟ 🗿
شین هه « خب چیزه.. بچه ها میگن
جیمین « خب بگو ببینم بچه ها دیگه چی میگن
*اروم بهش نزدیک میشه
شین هه « چرت و پرت زیاد میگن شما توجه نکن استاد
جیمین « وقتی تنها شدیم حسابمو با تو تسویه میکنم خانم هان.... حالا اگه گشت و گذار تون توی عمارت تموم شده بهتره بری بخوابی فردا کلی کار داریم
شین هه « برخورد نفس های گرم جیمین به نقطه حساس گردنم باعث میشد مور مورم بشه و سعی کنم کمی فاصله بگیرم اما شدنی نبود! یه چیزی بگم قول میدی عصبانی نشی؟
جیمین « بازم دسته گل به اب دادی؟
شین هه « اون روز بود که دخترا شماره اتو پیدا کرده بودن
جیمین « خب؟
شین هه « کار من بود....
*به ساعتش نگاه میکنه
جیمین « سی ثانیه فرصت داری از جلوی چشمم دور شی چون بعدش اتفاق های ناگواری میفته عزیزم
شین هه « اره دیگه دیر وقته منم برم مزاحم اوقات شریف نشم*فرار
جیمین « افرین بهتره از جلوی چشمم دور شی....
بازگشت به گذشته :
_مدت زیادی از اخرین باری که هانبوک با پارچه ابریشمی به تن کرده بود میگذشت! به جعبه ای که مقابلش روی میز بود خیره شد و سلیقه ولیعهد رو تحسین کرد.... درون جعبه هانبوک آبی رنگی با سرآستین های گل دوزی شده و دامن صورتی به رنگ شکوفه های گیلاس قرار داشت
شین هه « بعد از پوشیدن لباس چرخی توی اتاق زدم و دوباره به تصویر خودم توی آینه خیره شدم..... یعنی میتونستم دوباره به عنوان یه اشراف زاده به جامعه برگردم؟
*صدای در
آری « هه اماده شدی؟؟؟
شین هه « اوهوم الان میام....
دوجین « جشن یه کم دیگه شروع میشه! باید توی مدت که مقامات رفتن جشن اتاق ها رو بگردیم و اگه گیر اوفتادیم همه چیز رو انکار میکنیم.... مفهومه؟
آری « اوهوم.... امیدوارم امشب زنده بیرون بیایم
شین هه « اول های شب بود و به خاطر سوز سرمای زمستان حسابی یخ کرده بودیم....
۸۵.۶k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.