رمان جدید درخواستی
سلام من جئون هیون هستم من 17 سال سن دارم و در کره جنوبی زندگی میکنم خب زندگی من خیلی عجیب بود پدر و مادرم از هم جدا شدن و من کنار مادرم میموندم وقتی اونا جدا شدن من فقط 7 سال سن داشتم نیاز به محبت پدر و مادر داشتم ولی هیچکدوم اتفاق نیوفتاد بعد جدایی مادر و پدرم متوجه صبحت مادرم با یک مرد شدم هروز و هروز اون مرد رو به خونه ما میاورد من یک روز وقتی مادرم اون مرد رو به خونه اورد و برد اتاق کنجکاو شدم و رفتم اتاق ولی با صحنه ای که رو به رو شدم خودشم تو اون سن خیلی بد بود از اون به بد همه چی رو فهمیدم و دیگه با مادرم صحبت نکردم سال ها گذشت من 10 سالم شد دیگه تصمیم گرفتم کار کنم یه کار پاره وقت برای خودم میخواستم پیدا کنم ولی هیچ کس منو به خاطر سن کمم قبول نمیکرد ولی یه کار خوب پیدا کردم باید ظرف میشستم
پوله خوبی هم داشت کاری نبود که انجام ندم بلد بودم شروع به کار کردم من اندازه ی 4 ماه کار کردم و کل پولم رو نگه داشتم بلخره تونستم دوام رو جمع کنم الان من 11 سال سن داشتم تصمیم گرفتم برم پیشه پدرم یک گوشی داشتم ولی با پول خودم خریده بودم زنگ زدم به پدرم
+سلام
ب. ا بله بفرمایید
+منم بابا هق( صدای گریه)
ب. ا بابایی خوبی
+اره خوبم میشه بیای منو ببری
ب. ا اره بابایی چرا که نه
+باشه امروز ساعت 𝟖 میبینمت
ب. ا باشه گلم
ب. ا
اتاق کارم بودم که گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود نشناختم جواب دادم که فهمیدم دخترمه دختری که 𝟐ساله ندیدمش چقدر که دلم برای صداش تنگ شده بود بهم گفت که امروز ساعت 𝟖برم به دیدنش یعنی چی میخواست بهم بگه کنجکاو بودم
( یه توضیح ساده درباره ی بابای ا/ت
بابای ا/ت پولدار ترین امدم کره هست ولی به خاطر کارش به امریکا سفر کرده و الان میخواد برگرده کره)
خب اون روز بابای ا/ت میره پیش دخترش و اونو به همراه خودش میبره و مادرش هم خبر داره بعد اونا له خوبی خوشی زندگی میکنن تا این که ا/ت به مدرسه ی جدید میره و خونشو از پدرش جدا میکنه...... حیحی قراره چه اتفاقی بیوفته برای ا/ت
پوله خوبی هم داشت کاری نبود که انجام ندم بلد بودم شروع به کار کردم من اندازه ی 4 ماه کار کردم و کل پولم رو نگه داشتم بلخره تونستم دوام رو جمع کنم الان من 11 سال سن داشتم تصمیم گرفتم برم پیشه پدرم یک گوشی داشتم ولی با پول خودم خریده بودم زنگ زدم به پدرم
+سلام
ب. ا بله بفرمایید
+منم بابا هق( صدای گریه)
ب. ا بابایی خوبی
+اره خوبم میشه بیای منو ببری
ب. ا اره بابایی چرا که نه
+باشه امروز ساعت 𝟖 میبینمت
ب. ا باشه گلم
ب. ا
اتاق کارم بودم که گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود نشناختم جواب دادم که فهمیدم دخترمه دختری که 𝟐ساله ندیدمش چقدر که دلم برای صداش تنگ شده بود بهم گفت که امروز ساعت 𝟖برم به دیدنش یعنی چی میخواست بهم بگه کنجکاو بودم
( یه توضیح ساده درباره ی بابای ا/ت
بابای ا/ت پولدار ترین امدم کره هست ولی به خاطر کارش به امریکا سفر کرده و الان میخواد برگرده کره)
خب اون روز بابای ا/ت میره پیش دخترش و اونو به همراه خودش میبره و مادرش هم خبر داره بعد اونا له خوبی خوشی زندگی میکنن تا این که ا/ت به مدرسه ی جدید میره و خونشو از پدرش جدا میکنه...... حیحی قراره چه اتفاقی بیوفته برای ا/ت
۶.۳k
۲۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.