سناریو وقتی مریضی
مایکی : به گنگ نمیره تا حواسش به تو باشه. هر بار که دوریاکی میخوره یه گاز به تو میده.(در این حد براس عزیزی) بیشتر وقتا باهات صحبت میکنه که حوصلت سر نره .
میتسویا: وقتی فهمید حالت بده خندش محو شد . دیگه اجازه نمیده بستنی بخوری خودش برات غذای مفید درست میکنه تا زود خوب شی .
هانما: چون اول بالا اوردی فکر کرد حامله ای سریع رفت بیبی چک خرید اورد. وقتی دید حامله نیستی و فقط سرما خوردی خوشحال شد. چون هنوز میتونست (استغفرلله)
کوکو: بلد نبود غذا مثل آدم برات درست کنه زنگ زد اینوپی اینوپی بهش یاد داد سوپ برات درست کنه. خلاصه باباتو دراورد اینقد بهت سوپ داد. وقتی حالت خیلی بد بود میومد ماساژت میداد.
میتسویا: وقتی فهمید حالت بده خندش محو شد . دیگه اجازه نمیده بستنی بخوری خودش برات غذای مفید درست میکنه تا زود خوب شی .
هانما: چون اول بالا اوردی فکر کرد حامله ای سریع رفت بیبی چک خرید اورد. وقتی دید حامله نیستی و فقط سرما خوردی خوشحال شد. چون هنوز میتونست (استغفرلله)
کوکو: بلد نبود غذا مثل آدم برات درست کنه زنگ زد اینوپی اینوپی بهش یاد داد سوپ برات درست کنه. خلاصه باباتو دراورد اینقد بهت سوپ داد. وقتی حالت خیلی بد بود میومد ماساژت میداد.
۸.۳k
۱۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.