تناسخ..!!)«part2»
(میرا لیوان ویسگی شو سر کشید و دوباره سرش سمت امن دخترا چرخوند متوجه شد یه دختر دار یه چیزی توی لیوان یه نفر میریزه دختر استرس داشت و کاملا مشخص بود چیز خوبی نریخت میرا یکم سرش جلو اورد و از حرکت دختر خوشش نیومد به میرا ربط نداشت اما حس کرد قرار یه بلایی سر کسی بیاد نتونسته مانع افکارش بشه از جاش بلند شد رفت اون سمت میرا نگاهی به لیوان کرد ورداشتش داخلش نگاه کرد )
&مشکلی پیش اومد چرا به لیوان من نگاه میکنید !؟
(ا/ت سرش اورد بالا و با یه پسر جذاب پ خوشتیپ مواجه شد اما واکنش خواستی نشونه نداد)
@انگار به نفر تو نوشیدنیتون چیزی ریخت اومد ببینم اشتباه دیدم یا نه !(سرد)
&واقعا!؟کی جراعت کرد !؟اصلا از کجا فهمیدی!؟
@من فقط داشتم مشربمو میخوردم نظرم به اینجا جلب شد یه دختر دیدم که دار تو نوشیدنی یه چیزی میریز منم اومد ببینم چیه !
&خب فهمیدی!؟
@نه مطمعن نیستم اما انگار میخواست با قرص خواب اور بلایی سرتون بیار شایدم نباش مطمعن نیستم اما اینو مطمعنم یه چیزی تویی این نوشیدنی هست!
&باش من الان چکش میکنم !
&اینو ببر بده به کیم!(روبه بادیگارد )
بادیگارد:چشم!
&خب حالا میشه بدونم چرا اینکار کردید!؟
@نیمدونم یه حسی گفت احتمالا قرار یع بلایی سرتون بیاد!
&شما شغلتون چیه !؟
@من شغلی ندارم اما یه جورایی محافظ و بادیگارد حساب میشم !
&زن بادیگارد !؟
@اره چه اشکالی دار!؟بعضی وقتا یه زن از یه مرد همه قوی تر !
&خب درست !
&خب گفتید شغلی ندارید!؟میخواید بادیگارد من باشید راستش منم یه یه بادیگارد و فرد مطمعن نیاز دارم و بع نظرم شما همون فرد هستید !
@چرا اینطوری فکر میکنید !؟
&چون شما بدون این که حتا منو بشناسید خواستید جونم نجات بدید پس حتما فرد مطمعنی هستید !
@میشه بپرسم شغلتون چیه !؟
&اگه بهش بگم به مافیا که همه ازش مثل سگ میترسن کمکم نمیکنه باید یه جوری بکشمش سمت خودم (تو دلش )
&من تاجرم و تقریبا معروفی و خیلیا میخوان منو بکشن تا قدرتم صاحب شدن و این که من نسبت به تاجر دیگه سن کمتری دارن حس جاه طلبی دشمنام زیاد تر کرد !
@هوم فهمیدم !بهش فکر میکنم !
&خوبه !
(جیمین به یادگارش اشاره کرد و بادیگارد کارت سیاه سفید سمت میرا گرفت )
&هروقت تصمیم گرفتی بهم زنگ بزن من مشتاقان منتظر جواب مثبت تون هستم !
(جیمین چشمکی زد دستش داخل جیبش فرو برد از اونجا رفت میرا بعد چند دقیقه از اونجا خارج شد رفت سمت خونش همه ای حرفا پ تحقیر های میا از جلوش چشماش رد شد درست قیافه میرا همیشه خالی از هیچ حالتی بود اما دلش همچنان ناراحت ،شکسته و آشوب بود میرا دوست داشت بتونه کاری که همه دوستش دار همه براش تلاش کرد بلخر انجام بد اما نمیشد میرا مهارت های زیادی داشت اما بعضی وقتا همچی به پارتی بازی بستگی دار که میرا نداشت چون خودش نمیخواست ،میرا میخواست با تلاش خودش موفق بشه یه بار دیگه به کارت که از اون مرد گرفت نگاه کرد شاید باید قبولش میکرد و به همه مخصوصا پدر بزرگش و میا نشونه میداد نیازی به قدرت و پول اونا ندار میرا نفس عمیقی کشید به شماره زنگ زد )
&بله؟!
@سلام من لی میرا هستم !
&اها همونی که تو دیسگو دیدمش و جونم نجات داد!خب چیشد تصمی گرفتی !؟
@بله من این کار قبول میکنم !
&خوبه تصمیم درستی(نیشخند )
&من آدرس براتون میفرستم فردا بیاید اینجا راجب کار و شرایط صحبت کنیم !
@باش !
ادامه دارد….
«با تاخیر زیاد برگشت ماه مون بهتون تبریک میگم 👏🏻👏🏻🥳🥳🥳به مناسبت برگشت جینی یه تک پارتی ازش براتون میذارم تا فردا امیدوارم ازش خوشتون بیاد 😁»
&مشکلی پیش اومد چرا به لیوان من نگاه میکنید !؟
(ا/ت سرش اورد بالا و با یه پسر جذاب پ خوشتیپ مواجه شد اما واکنش خواستی نشونه نداد)
@انگار به نفر تو نوشیدنیتون چیزی ریخت اومد ببینم اشتباه دیدم یا نه !(سرد)
&واقعا!؟کی جراعت کرد !؟اصلا از کجا فهمیدی!؟
@من فقط داشتم مشربمو میخوردم نظرم به اینجا جلب شد یه دختر دیدم که دار تو نوشیدنی یه چیزی میریز منم اومد ببینم چیه !
&خب فهمیدی!؟
@نه مطمعن نیستم اما انگار میخواست با قرص خواب اور بلایی سرتون بیار شایدم نباش مطمعن نیستم اما اینو مطمعنم یه چیزی تویی این نوشیدنی هست!
&باش من الان چکش میکنم !
&اینو ببر بده به کیم!(روبه بادیگارد )
بادیگارد:چشم!
&خب حالا میشه بدونم چرا اینکار کردید!؟
@نیمدونم یه حسی گفت احتمالا قرار یع بلایی سرتون بیاد!
&شما شغلتون چیه !؟
@من شغلی ندارم اما یه جورایی محافظ و بادیگارد حساب میشم !
&زن بادیگارد !؟
@اره چه اشکالی دار!؟بعضی وقتا یه زن از یه مرد همه قوی تر !
&خب درست !
&خب گفتید شغلی ندارید!؟میخواید بادیگارد من باشید راستش منم یه یه بادیگارد و فرد مطمعن نیاز دارم و بع نظرم شما همون فرد هستید !
@چرا اینطوری فکر میکنید !؟
&چون شما بدون این که حتا منو بشناسید خواستید جونم نجات بدید پس حتما فرد مطمعنی هستید !
@میشه بپرسم شغلتون چیه !؟
&اگه بهش بگم به مافیا که همه ازش مثل سگ میترسن کمکم نمیکنه باید یه جوری بکشمش سمت خودم (تو دلش )
&من تاجرم و تقریبا معروفی و خیلیا میخوان منو بکشن تا قدرتم صاحب شدن و این که من نسبت به تاجر دیگه سن کمتری دارن حس جاه طلبی دشمنام زیاد تر کرد !
@هوم فهمیدم !بهش فکر میکنم !
&خوبه !
(جیمین به یادگارش اشاره کرد و بادیگارد کارت سیاه سفید سمت میرا گرفت )
&هروقت تصمیم گرفتی بهم زنگ بزن من مشتاقان منتظر جواب مثبت تون هستم !
(جیمین چشمکی زد دستش داخل جیبش فرو برد از اونجا رفت میرا بعد چند دقیقه از اونجا خارج شد رفت سمت خونش همه ای حرفا پ تحقیر های میا از جلوش چشماش رد شد درست قیافه میرا همیشه خالی از هیچ حالتی بود اما دلش همچنان ناراحت ،شکسته و آشوب بود میرا دوست داشت بتونه کاری که همه دوستش دار همه براش تلاش کرد بلخر انجام بد اما نمیشد میرا مهارت های زیادی داشت اما بعضی وقتا همچی به پارتی بازی بستگی دار که میرا نداشت چون خودش نمیخواست ،میرا میخواست با تلاش خودش موفق بشه یه بار دیگه به کارت که از اون مرد گرفت نگاه کرد شاید باید قبولش میکرد و به همه مخصوصا پدر بزرگش و میا نشونه میداد نیازی به قدرت و پول اونا ندار میرا نفس عمیقی کشید به شماره زنگ زد )
&بله؟!
@سلام من لی میرا هستم !
&اها همونی که تو دیسگو دیدمش و جونم نجات داد!خب چیشد تصمی گرفتی !؟
@بله من این کار قبول میکنم !
&خوبه تصمیم درستی(نیشخند )
&من آدرس براتون میفرستم فردا بیاید اینجا راجب کار و شرایط صحبت کنیم !
@باش !
ادامه دارد….
«با تاخیر زیاد برگشت ماه مون بهتون تبریک میگم 👏🏻👏🏻🥳🥳🥳به مناسبت برگشت جینی یه تک پارتی ازش براتون میذارم تا فردا امیدوارم ازش خوشتون بیاد 😁»
۵.۵k
۲۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.