فرشته هزار بال part ³
ویو جیمین:
هیونگ شیک برام یه بسته اورده بود
باز کردم دیدم همون پادزهر هستش ک به
پزشک جانگ گفته بودم ..
بردم و به امپراطور دادم
سوار اسب شدیم با لی هو تا بریم پیش
پزشک جانگ ک
چندتا سرباز بهمون حمله کردن
شمشیر رو در اوردم و شروع کردم به
جنگ باهاشون
همیجور داشتم میجنگیدم ک لی هو میگفت باید فرار کنیم
.
.
ویو ا/ت:
داخل همون اتاق نشسته بودم ک یه نفر امد تو و یه دفترچه گذاشت جلوم
چوی. اینو باز کن
ا/ت. این چیه؟!
چوی. یه دفترچست مربوط به گذشته
.
.
ویو ا/ت:
وقتی گفت مربوط به گذشتس
بازش کردم صفحه هاشو هی ورق میزدم
ک به ورقه اخر دفترچه رسیدم ک
امضای من و اسمم پایینش بود
شکه شده بودم
ک هی اون سربازه صدام میزد
چوی. چته؟
ا/ت. ا.. این اسم منه!
چوی. عه
جیمین. اینجا چه خبره*داد*
ا/ت. ه.. هیچی *دفترچه رو پشتش قایم کرد*
جیمین. چی پشتت قایم کردی؟!
ا/ت. هیچی..
.
.
ویو جیمین:
رفتم پیش پزشک جانگ و ازش تشکر کردم
برگشتم و رفتم ببینم اون [👩] داره چیکار میکنه رفتم دیدم با چوی نشستن دارن حرف میزنن عصبی شدم دیدم اون [👩] یچیزی رو پشتش قایم کرد هی گفتم چی قایم کردی هیچی نمیگفت [🤚] گرفتم و اوردم جلو دیدم یه دفترچه مانند توی دستشه
بازش کردم ک عدد و نوشته های خارجی روش بود اخرین ورقه نوشته بود [ ا/ت ]
.
.
ویو ا/ت:
اون پسره رو مخ ازم دفترچه رو گرفت و داشت میخوند چیزاشو
ازش پس گرفتم
رفتم بیرون ک سرباز ها نمیزاشتن
اون امد و درو باز کردن رفتم بیرون
نشستم روی صندلی
داشتم میخوندم ک...
.
.
.
.
خماری😅
ببخشید کم شد
شرط: 30 لایک 12 کامنت
هیونگ شیک برام یه بسته اورده بود
باز کردم دیدم همون پادزهر هستش ک به
پزشک جانگ گفته بودم ..
بردم و به امپراطور دادم
سوار اسب شدیم با لی هو تا بریم پیش
پزشک جانگ ک
چندتا سرباز بهمون حمله کردن
شمشیر رو در اوردم و شروع کردم به
جنگ باهاشون
همیجور داشتم میجنگیدم ک لی هو میگفت باید فرار کنیم
.
.
ویو ا/ت:
داخل همون اتاق نشسته بودم ک یه نفر امد تو و یه دفترچه گذاشت جلوم
چوی. اینو باز کن
ا/ت. این چیه؟!
چوی. یه دفترچست مربوط به گذشته
.
.
ویو ا/ت:
وقتی گفت مربوط به گذشتس
بازش کردم صفحه هاشو هی ورق میزدم
ک به ورقه اخر دفترچه رسیدم ک
امضای من و اسمم پایینش بود
شکه شده بودم
ک هی اون سربازه صدام میزد
چوی. چته؟
ا/ت. ا.. این اسم منه!
چوی. عه
جیمین. اینجا چه خبره*داد*
ا/ت. ه.. هیچی *دفترچه رو پشتش قایم کرد*
جیمین. چی پشتت قایم کردی؟!
ا/ت. هیچی..
.
.
ویو جیمین:
رفتم پیش پزشک جانگ و ازش تشکر کردم
برگشتم و رفتم ببینم اون [👩] داره چیکار میکنه رفتم دیدم با چوی نشستن دارن حرف میزنن عصبی شدم دیدم اون [👩] یچیزی رو پشتش قایم کرد هی گفتم چی قایم کردی هیچی نمیگفت [🤚] گرفتم و اوردم جلو دیدم یه دفترچه مانند توی دستشه
بازش کردم ک عدد و نوشته های خارجی روش بود اخرین ورقه نوشته بود [ ا/ت ]
.
.
ویو ا/ت:
اون پسره رو مخ ازم دفترچه رو گرفت و داشت میخوند چیزاشو
ازش پس گرفتم
رفتم بیرون ک سرباز ها نمیزاشتن
اون امد و درو باز کردن رفتم بیرون
نشستم روی صندلی
داشتم میخوندم ک...
.
.
.
.
خماری😅
ببخشید کم شد
شرط: 30 لایک 12 کامنت
۳۵.۰k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.