p: 106
هانا: گفتم وقتی ندارم میتونی بری یوقت سونگی جون ناراحت نشه
تا اومدم از کنارش رد شم بازومو گرفت
کوک: هانا لطفااا
دستمو جدا کردم
هانا: نمیخوام چیزی بشنوم
اینو گفتم و سمت جایگاه قبلیم برای عکسبرداری راه افتادم
نگاهی بهم کرد و عصبی گذاشت رفت
بعد 20دقیقه دیگه عکسبرداریم تموم شدش
اقای جانگ اومد پیشم و گفت
_جونگ کوک اومده بود؟
هانا: ارع
جانگ: چی گفت
با تمسخر گفتم
_میخواد خیانتشو توجیه کنه
جانگ: هانا میشه حرف بزنیم
تا حدودی از حرفش تعجب کردم حتما باز میخواست راجب برنامه های ایندم صحبت کنه
اوکی دادم و اقای جانگ بعد گرفتن دوتا قهوه اومد و توی کافه کمپانی نشستیم
هانا: خب اقای جانگ چیزی شده
سرشو انداخت پایین
جانگ: هانا من دارم میرم
هانا: کجا میرین
جانگ: آه دیگه دارم بازنشسته میشم
هانا: هنوز خیلی جوونید که
جانگ: دیگه خسته شدم از کار کردن بگذریم حالا یچیز مهم تر باید بهتون بگم
هانا: میشنوم
جانگ: جونگ کوک هیچ خیانتی نکرده
خنده حرصی کردم حتی اونم داشت طرفشو میگرفت
هانا: اقای جانگ اگه میخواین اینو بگین من برم
جانگ: اینا همه برنامه رئیس برای جدا کردنتون بود ازون رژ لب و همکاریه اون با سونگی گرفته تا توی خونه باهم دیدنشون همشپ برای جدا کردن شماها انجام داد و موفقم شد کوکم فقط بخاطر اینکه رییس مجبورش کرده بود با سونگی وارد رابطه شد
تا اومدم از کنارش رد شم بازومو گرفت
کوک: هانا لطفااا
دستمو جدا کردم
هانا: نمیخوام چیزی بشنوم
اینو گفتم و سمت جایگاه قبلیم برای عکسبرداری راه افتادم
نگاهی بهم کرد و عصبی گذاشت رفت
بعد 20دقیقه دیگه عکسبرداریم تموم شدش
اقای جانگ اومد پیشم و گفت
_جونگ کوک اومده بود؟
هانا: ارع
جانگ: چی گفت
با تمسخر گفتم
_میخواد خیانتشو توجیه کنه
جانگ: هانا میشه حرف بزنیم
تا حدودی از حرفش تعجب کردم حتما باز میخواست راجب برنامه های ایندم صحبت کنه
اوکی دادم و اقای جانگ بعد گرفتن دوتا قهوه اومد و توی کافه کمپانی نشستیم
هانا: خب اقای جانگ چیزی شده
سرشو انداخت پایین
جانگ: هانا من دارم میرم
هانا: کجا میرین
جانگ: آه دیگه دارم بازنشسته میشم
هانا: هنوز خیلی جوونید که
جانگ: دیگه خسته شدم از کار کردن بگذریم حالا یچیز مهم تر باید بهتون بگم
هانا: میشنوم
جانگ: جونگ کوک هیچ خیانتی نکرده
خنده حرصی کردم حتی اونم داشت طرفشو میگرفت
هانا: اقای جانگ اگه میخواین اینو بگین من برم
جانگ: اینا همه برنامه رئیس برای جدا کردنتون بود ازون رژ لب و همکاریه اون با سونگی گرفته تا توی خونه باهم دیدنشون همشپ برای جدا کردن شماها انجام داد و موفقم شد کوکم فقط بخاطر اینکه رییس مجبورش کرده بود با سونگی وارد رابطه شد
۷.۵k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.