پارت ۵۳ Blood moon
پارت ۵۳ Blood moon
توماس خان:الان میبریش بالا تو اتاق ناراحتیشو از دلش در میاری تا غذاشو هم نخورده نمیای پایین
جونگکوک پوزخندی زد که سریع گفتم
ا/ت:من ناراحت نیستم
توماس خان:منکه چیزی غیر از این ندیدم...همین که گفتم..
و بعد به جونگکوک اشاره کرد
جونگکوک بشقابمو گرفت و منو کشوند داخل اتاق..خدا میدونه باز میخواد چه بلایی سرم بیاره..
در اتاقو محکم کوبید بهم..راستش یکمی ازش میترسیدم..
از اون لبخند ها و پوزحند هایه یه وره ی داخل سالن هم خبری نبود
با خشونت بشقابو گذاشت روی میز ارایش
اومدم برم بیرون که درو قفل کرد..
اومد نزدیکم..
هی اون میومد جلو و من میرفتم عقب تا جایی که به دیوار خوردم
سریع خودشو رسوند بهم و دستاشو دورم حصار کرد
نزدیکم وایساد طوری که مرز بینمون فقط لباسامون بود
سرشو اورد نزدیک گوشیم و با صدای بمش گفت
جونگکوک:که حالا واسه من ناز میکنی و سرمیز قهر میکنی و منو جلوی اقاجون خراب میکنی؟..
بعدش صداشو اروم کرد و بیشتر سرشو به گوشم نزدیک کرد
جونگکوک:اونم بخاطر یه بوسه که حقم بود؟..
ا/ت:چی چیو حقت بود؟
جونگکوک:هم اون بوسه و هم خیلی چیزهای دیگه
ا/ت:تو هیچ حقی نداری..
سرشو از گوشم دور کرد و گفت
جونگکوک:من حقمو میخوام..
و بعد لباشو روی لبام گذاشت و با خشونت شروع به بوسیدنم کرد..
هرچی تقلا کرد تا ولم کنه بدتر بود..پامو بلند کردم که بکوبم وسط پاش..که دستشو انداخت زیر پامو..پامو گرفت بالا..
اون پامو هم تکون میدادم پخش زمین میشدم
اشم دراومد و اون دست بردار نبود
با خیسی اشکم رو گونه هاش چشماشو باز کرد...
نمیدونم توی اون نگاهم چی دید که این کارشو تموم کرد.....
بعد از اینکه ولم کرد اروم سر خوردم رو زمین و به اشکام اجازه دادم تا گونه هامو خیس کنه..
با بی رحمی گفت
جونگکوک:غذاتو بخور تا بریم
با این حرفش یاد بابام افتادم..من هیچوقت حتی جلوی اون هم اینقدر احساس حقارت نکرده بودم مطمئنم اون پولی که جونگکوک بهش داده بود رو سر قمارش از دست داده..درسته که اون خیلی باهم بد رفتار میکرد..ولی اون پدرم بود و من هنوزم دوسش داشتم هاجین..خیلی وقته داداشمو ندیدم
با زجه از جام بلند شدم و خواستم برم اون طرف اتاق که جلومو گرفت و با اخم گفت...
جونگکوک:مگه با تو نیستم؟..
با گریه گفتم
ا/ت:هیچوقت بابت احساس حقارتی که امشب بهم دادی نمیبخشمت......هیچوقت
با بهت گفت
جونگکوک:ا/ت
با زج گفتم
ا/ت:ولم کن
اومد طرفم..بازوهامو گرفت و گفت..
توماس خان:الان میبریش بالا تو اتاق ناراحتیشو از دلش در میاری تا غذاشو هم نخورده نمیای پایین
جونگکوک پوزخندی زد که سریع گفتم
ا/ت:من ناراحت نیستم
توماس خان:منکه چیزی غیر از این ندیدم...همین که گفتم..
و بعد به جونگکوک اشاره کرد
جونگکوک بشقابمو گرفت و منو کشوند داخل اتاق..خدا میدونه باز میخواد چه بلایی سرم بیاره..
در اتاقو محکم کوبید بهم..راستش یکمی ازش میترسیدم..
از اون لبخند ها و پوزحند هایه یه وره ی داخل سالن هم خبری نبود
با خشونت بشقابو گذاشت روی میز ارایش
اومدم برم بیرون که درو قفل کرد..
اومد نزدیکم..
هی اون میومد جلو و من میرفتم عقب تا جایی که به دیوار خوردم
سریع خودشو رسوند بهم و دستاشو دورم حصار کرد
نزدیکم وایساد طوری که مرز بینمون فقط لباسامون بود
سرشو اورد نزدیک گوشیم و با صدای بمش گفت
جونگکوک:که حالا واسه من ناز میکنی و سرمیز قهر میکنی و منو جلوی اقاجون خراب میکنی؟..
بعدش صداشو اروم کرد و بیشتر سرشو به گوشم نزدیک کرد
جونگکوک:اونم بخاطر یه بوسه که حقم بود؟..
ا/ت:چی چیو حقت بود؟
جونگکوک:هم اون بوسه و هم خیلی چیزهای دیگه
ا/ت:تو هیچ حقی نداری..
سرشو از گوشم دور کرد و گفت
جونگکوک:من حقمو میخوام..
و بعد لباشو روی لبام گذاشت و با خشونت شروع به بوسیدنم کرد..
هرچی تقلا کرد تا ولم کنه بدتر بود..پامو بلند کردم که بکوبم وسط پاش..که دستشو انداخت زیر پامو..پامو گرفت بالا..
اون پامو هم تکون میدادم پخش زمین میشدم
اشم دراومد و اون دست بردار نبود
با خیسی اشکم رو گونه هاش چشماشو باز کرد...
نمیدونم توی اون نگاهم چی دید که این کارشو تموم کرد.....
بعد از اینکه ولم کرد اروم سر خوردم رو زمین و به اشکام اجازه دادم تا گونه هامو خیس کنه..
با بی رحمی گفت
جونگکوک:غذاتو بخور تا بریم
با این حرفش یاد بابام افتادم..من هیچوقت حتی جلوی اون هم اینقدر احساس حقارت نکرده بودم مطمئنم اون پولی که جونگکوک بهش داده بود رو سر قمارش از دست داده..درسته که اون خیلی باهم بد رفتار میکرد..ولی اون پدرم بود و من هنوزم دوسش داشتم هاجین..خیلی وقته داداشمو ندیدم
با زجه از جام بلند شدم و خواستم برم اون طرف اتاق که جلومو گرفت و با اخم گفت...
جونگکوک:مگه با تو نیستم؟..
با گریه گفتم
ا/ت:هیچوقت بابت احساس حقارتی که امشب بهم دادی نمیبخشمت......هیچوقت
با بهت گفت
جونگکوک:ا/ت
با زج گفتم
ا/ت:ولم کن
اومد طرفم..بازوهامو گرفت و گفت..
۷.۴k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.