زندگی میان مرگان
از بس مامانم زد توی پهلوم سوراخ شد اون شب تا تونستم زبون دارای کردم البته بدانید و آگاه نیز باشید که برای برگشت به خونه کلی غر شنیدم نگید تاحالا تجربه نکردید که بدانید و آگاه باشید نیز چوب خدا صدا ندارد آری وقتی برگشتیم تا ساعت تو گوشی بودم خوابیدم وقتی خوابیدم خواب ترسناکی دیدم که تو خواب حداقل ی سکته رو زدم اون خواب بقدری ترسناک بود که هنوز یادمه توی خونه توی اتاقم بودم همه جا تاریک بود بخاطر نور محافظ کامپیوتر اتاق روشن بود (لامصب نور نیست مهتابی الانم بالاسر روشنه) صدای آب اومد انگار یکی حموم بود ولی کسی نبود لامپ هم خاموش بود از روی زمین بلند شدم و رفتم طرف حموم ترسیده بودم ولی خیلی کنجکاو بودم به قول پسرا فضولیم گل کرده بود لامپ رو روشن کردم یادم آب بازه تعجب کرده بودم ی دفعه دیدم داره خون داره روی زمین میریزه ترسیده بود وحشتناک بود ولی کسی اونجا نبود نگاهم از زمین گرفتمو رفتم توی حموم رفتم وسط حموم وایسادم ی دفعه یکی سرشو برگردوند طرفم از ترسم عقب عقب رفتم اون یکم نگاهم کرد ولی تنها چیزی که یادم مونده پوست سفیدشه مثل گچ یا سفیدتر از اون بود ی قم به طرفم برداشت از ترسم بلند شدمو دویدم کنار کمد دیواری اونجا وایسادم چشامو بستم وقتی باز کردم دیگه صدای آب نیومد لامپ خاموش بود ولی ترسیده بودم تنها چیزی که میدونستم این بود که باید بیدارشم از خواب بیدار شدم خیالم راحت شد فقط خواب بود همش خواب بود ولی این خواب آخریش نبود بدترش هم بود
.....
.....
۶.۵k
۲۴ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.