میروم بخوابم ؛ خرد و خسته ام ،تمام ِ بعد از ظهر بی محابا
میروم بخوابم ؛ خرد و خستهام ،تمامِ بعد از ظهر بیمحابا گریستم ،تورا بیشتر در آغوش میگیرم تو هم بیش از پیش دوستمبدار ؛ چون غمگینم تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست دلم میخواهد همهچیز را بگذارم و بروم طوری که کسی نداند من که هستم. مرا ببخش عزیزم، احساس وحشتناکی دارم. سوار قطار خواهم شد و تمامی وجودم را گریه خواهم کرد دیشب خواب تو را دیدم عزیزترین! میدانی کجا؟ در کوپهی قطاری، ما در سفر بودیم و تو مرا بوسیدی و من از خواب بیدار شدم. یعنی به زودی میآیی، مگر نه؟
۱.۵k
۱۷ دی ۱۴۰۳