Miracle part 1
می یونگ
میگن اگر دو نفر سه بار به صورت تصادفی همدیگر رو ببینند…سرنوشتشون بهم گره خورده…یعنی این اتفاق برای منم اتفاق میفته ؟!
توی افکار خودم بودم که یهو یک پسری جلوی دوچرخم ظاهر شد برای اینکه بهش نخورم سریع راهم رو کج کردم که تعادلم رو از دست دادم و دوچرخه کج شد و از روی دوچرخه افتادم ولی نه روی زمین روی یک چیز گرم و نرم چشمام رو باز کردم که با همون پسره توی چند سانتیم روبرو شدم محو صورتش بودم خیلی جذاب بود
جونگ کوک : حالت خوبه ؟
متوجه اطرافم نبودم گیج پرسیدم
می یونگ : ها ؟!
که پسره تک خنده ای کرد و گفت
جونگ کوک : منظورم اینه که آسیبی ندیدی ؟
می یونگ : چی ؟ نه
تازه متوجه موقعیتمون شدم من توی بغل پسره بودم ! گونه هام از خجالت سرخ شده بود سریع از بغلش بیرون اومدم و بلند شدم که اونم از روی زمین بلند شد
جونگ کوک : پات…آسیب دیده
نگاهم رو به پام دادم که دیدم زخمی شده
می یونگ : اشکالی نداره فقط یک خراش سادست
جونگ کوک : مطمئنی ؟!
می یونگ : آره
رفتم به سمت دوچرخم و از روی زمین بلندش کردم خوشبختانه کاریش نشده بود گوشیم که اون ور تر افتاده بود رو برداشتم که با صفحه شکستش روبرو شدم
جونگ کوک : گوشیت شکسته !
می یونگ : مشکلی نیست
جونگ کوک : ولی تقصیر منه…باید برات جبران کنم…
می یونگ : گفتم که نیازی نیست…خودم حلش می کنم
یکدفعه یادم از مامانم اومد
می یونگ : وای نه دیرم شده !
سریع سوار دوچرخه ام شدم و راه افتادم
می یونگ : بای
جونگ کوک : بای
پسرک به رفتن دخترک نگاه می کرد لبخندی زد و گفت
جونگ کوک : بامزه بود و همینطور خوشگل…وایسا ببینم من دارم چی میگم ؟!...آه هوش و حواس برام نمونده
قبل رفتنش دوباره برگشت و به جای خالی دخترک نگاهی کرد و رفت
…..
دخترک با استرس به مرد روبروش که داشت رزومه کاریش رو نگاه می کرد خیره شده بود مرد نگاهش رو از ورقه گرفت و به دخترک خیره شد
مدیر : خب خانم کانگ مین هی شما از امروز میتونید کارتون رو در کمپانی بیگ هیت شروع کنید
دخترک ذوق زده گفت
مین هی : واقعا ؟! یعنی من الان استخدام شدم ؟!
مرد خنده ای کرد و گفت
مدیر : بله البته
مین هی : خیلی ممنونم
مین هی
ذوق زده از اتاق مدیر خارج شدم تا اتاق تمرین پسرا رو پیدا کنم ولی توی این ساختمون به این بزرگی کجا میتونه باشه ؟!
داشتم همین جوری میگشتم و حواسم به اطراف نبود که تا به خودم اومدم دیدم که توسط کسی کشیده شدم و توی بغل کسی افتادم سرم رو بلند کردم که با چهره ی پسری روبرو شدم لعنتی خیلی جذاب بود…وایسا ببینم من دارم چی میگم این پسره منحرف منو بغل کرده بعد من دارم میگم چقدر جذابه ؟!
تهیونگ : حالت خوبه ؟
سریع از بغلش بیرون اومدم که پسره متعجب بهم خیره شد
مین هی : پسره ی منحرف…منو بغل میکنی بعد میگی حالت خوبه ؟!
تهیونگ : چی ؟!...پسره ی منحرف ؟!...با منی ؟!
مین هی : آره با تو ام…توی منحرف منو بغل کردی…فکر کردی کی هستی ها ؟!
تهیونگ : به جای تهمت زدن به بقیه برگرد و یک نگاهی به پشت سرت بنداز
برگشتم و به پشت سرم نگاه کردم که با جعبه هایی که روی زمین افتاده بود روبرو شدم
تهیونگ : اگر من عقب نمی کشیدمت الان زیر جعبه ها له شده بودی
خجالت زده سرم رو انداختم پایین که با صدای کسی که اسمم رو صدا میزد سرم رو بالا آوردم
آقای لی : خانم کانگ شما اینجایید ؟! کل ساختمون رو دنبالتون گشتم…عه تهیونگ تو هم اینجایی ؟!
متعجب به آقای لی خیره شدم که متوجه تعجبم شد و گفت
آقای لی : ایشون کیم تهیونگ یکی از اعضای گروه بی تی اس هست
متعجب به تهیونگ خیره شدم که آقای لی ادامه داد
آقای لی : تهیونگ،ایشون خانم کانگ مین هی منیجر جدیدتون هستند
دلم میخواست آب بشم برم توی زمین از این بدتر نمیشد آخه چرا بین این همه آدم باید این باشه آخه چرا ؟! به پسره یا همون تهیونگ نگاه کردم که داشت با نیشخند بهم نگاه می کرد
#فیک
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
میگن اگر دو نفر سه بار به صورت تصادفی همدیگر رو ببینند…سرنوشتشون بهم گره خورده…یعنی این اتفاق برای منم اتفاق میفته ؟!
توی افکار خودم بودم که یهو یک پسری جلوی دوچرخم ظاهر شد برای اینکه بهش نخورم سریع راهم رو کج کردم که تعادلم رو از دست دادم و دوچرخه کج شد و از روی دوچرخه افتادم ولی نه روی زمین روی یک چیز گرم و نرم چشمام رو باز کردم که با همون پسره توی چند سانتیم روبرو شدم محو صورتش بودم خیلی جذاب بود
جونگ کوک : حالت خوبه ؟
متوجه اطرافم نبودم گیج پرسیدم
می یونگ : ها ؟!
که پسره تک خنده ای کرد و گفت
جونگ کوک : منظورم اینه که آسیبی ندیدی ؟
می یونگ : چی ؟ نه
تازه متوجه موقعیتمون شدم من توی بغل پسره بودم ! گونه هام از خجالت سرخ شده بود سریع از بغلش بیرون اومدم و بلند شدم که اونم از روی زمین بلند شد
جونگ کوک : پات…آسیب دیده
نگاهم رو به پام دادم که دیدم زخمی شده
می یونگ : اشکالی نداره فقط یک خراش سادست
جونگ کوک : مطمئنی ؟!
می یونگ : آره
رفتم به سمت دوچرخم و از روی زمین بلندش کردم خوشبختانه کاریش نشده بود گوشیم که اون ور تر افتاده بود رو برداشتم که با صفحه شکستش روبرو شدم
جونگ کوک : گوشیت شکسته !
می یونگ : مشکلی نیست
جونگ کوک : ولی تقصیر منه…باید برات جبران کنم…
می یونگ : گفتم که نیازی نیست…خودم حلش می کنم
یکدفعه یادم از مامانم اومد
می یونگ : وای نه دیرم شده !
سریع سوار دوچرخه ام شدم و راه افتادم
می یونگ : بای
جونگ کوک : بای
پسرک به رفتن دخترک نگاه می کرد لبخندی زد و گفت
جونگ کوک : بامزه بود و همینطور خوشگل…وایسا ببینم من دارم چی میگم ؟!...آه هوش و حواس برام نمونده
قبل رفتنش دوباره برگشت و به جای خالی دخترک نگاهی کرد و رفت
…..
دخترک با استرس به مرد روبروش که داشت رزومه کاریش رو نگاه می کرد خیره شده بود مرد نگاهش رو از ورقه گرفت و به دخترک خیره شد
مدیر : خب خانم کانگ مین هی شما از امروز میتونید کارتون رو در کمپانی بیگ هیت شروع کنید
دخترک ذوق زده گفت
مین هی : واقعا ؟! یعنی من الان استخدام شدم ؟!
مرد خنده ای کرد و گفت
مدیر : بله البته
مین هی : خیلی ممنونم
مین هی
ذوق زده از اتاق مدیر خارج شدم تا اتاق تمرین پسرا رو پیدا کنم ولی توی این ساختمون به این بزرگی کجا میتونه باشه ؟!
داشتم همین جوری میگشتم و حواسم به اطراف نبود که تا به خودم اومدم دیدم که توسط کسی کشیده شدم و توی بغل کسی افتادم سرم رو بلند کردم که با چهره ی پسری روبرو شدم لعنتی خیلی جذاب بود…وایسا ببینم من دارم چی میگم این پسره منحرف منو بغل کرده بعد من دارم میگم چقدر جذابه ؟!
تهیونگ : حالت خوبه ؟
سریع از بغلش بیرون اومدم که پسره متعجب بهم خیره شد
مین هی : پسره ی منحرف…منو بغل میکنی بعد میگی حالت خوبه ؟!
تهیونگ : چی ؟!...پسره ی منحرف ؟!...با منی ؟!
مین هی : آره با تو ام…توی منحرف منو بغل کردی…فکر کردی کی هستی ها ؟!
تهیونگ : به جای تهمت زدن به بقیه برگرد و یک نگاهی به پشت سرت بنداز
برگشتم و به پشت سرم نگاه کردم که با جعبه هایی که روی زمین افتاده بود روبرو شدم
تهیونگ : اگر من عقب نمی کشیدمت الان زیر جعبه ها له شده بودی
خجالت زده سرم رو انداختم پایین که با صدای کسی که اسمم رو صدا میزد سرم رو بالا آوردم
آقای لی : خانم کانگ شما اینجایید ؟! کل ساختمون رو دنبالتون گشتم…عه تهیونگ تو هم اینجایی ؟!
متعجب به آقای لی خیره شدم که متوجه تعجبم شد و گفت
آقای لی : ایشون کیم تهیونگ یکی از اعضای گروه بی تی اس هست
متعجب به تهیونگ خیره شدم که آقای لی ادامه داد
آقای لی : تهیونگ،ایشون خانم کانگ مین هی منیجر جدیدتون هستند
دلم میخواست آب بشم برم توی زمین از این بدتر نمیشد آخه چرا بین این همه آدم باید این باشه آخه چرا ؟! به پسره یا همون تهیونگ نگاه کردم که داشت با نیشخند بهم نگاه می کرد
#فیک
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
۱۰۴.۸k
۱۸ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.