پارادوکس من. پارت 1
--------------🌾🌝---------------
(از زبان تهیونگ)
با شنیدن حرفای جونگ کوک دستام مشت شد و حس کردم مخم داره سوت میکشه :
_میریم دنبالش
+اما رئیس ال....
_گفتم میریم دنبالش کوک فهمیدی؟
داد نزدم ، عربده نکشیدم ، اخم نکردم اما کوک ترسید و اروم سری تکون داد:
+رئیس با اجازتون برم آماده بشم
سری تکون دادم و از جام بلند شدم ، کتم و که روی تخت انداخته بودم برداشتم و از اتاق خارج شدم....
***
(از زبان ا.ت)
لبه های سویشرت مشکیِ کهنه ام و بهم نزدیک کردم و از سرما توی خودم جمع شدم و خودم و میان بوته ها پنهان کردم
نگاهی به آسمون انداختم ، اونم مثل من دلش گرفته ، ناراحته ، تنهاس
قطرات اشک ابرها با شدت میباریدند و باعث خیس شدن تموم وسایلام شدن ، وسایل که چه عرض کنم!همین کوله ی کوچیک و خالی ای که دنبال خودم میچرخونم
چشمام و روی هم گذاشتم و سعی کردم زودتر بخوابم تا امشبم تموم شه اما مگه تو این سرما و بارون خواب به چشمم میاومد؟
ناچار از بین بوته ها بیرون اومدم ، بعد نگاه کردن به اطراف و مطمئن شدن از نبودن مزاحم شروع به قدم زدن کردم....
------------------------------------
(از زبان تهیونگ)
با شنیدن حرفای جونگ کوک دستام مشت شد و حس کردم مخم داره سوت میکشه :
_میریم دنبالش
+اما رئیس ال....
_گفتم میریم دنبالش کوک فهمیدی؟
داد نزدم ، عربده نکشیدم ، اخم نکردم اما کوک ترسید و اروم سری تکون داد:
+رئیس با اجازتون برم آماده بشم
سری تکون دادم و از جام بلند شدم ، کتم و که روی تخت انداخته بودم برداشتم و از اتاق خارج شدم....
***
(از زبان ا.ت)
لبه های سویشرت مشکیِ کهنه ام و بهم نزدیک کردم و از سرما توی خودم جمع شدم و خودم و میان بوته ها پنهان کردم
نگاهی به آسمون انداختم ، اونم مثل من دلش گرفته ، ناراحته ، تنهاس
قطرات اشک ابرها با شدت میباریدند و باعث خیس شدن تموم وسایلام شدن ، وسایل که چه عرض کنم!همین کوله ی کوچیک و خالی ای که دنبال خودم میچرخونم
چشمام و روی هم گذاشتم و سعی کردم زودتر بخوابم تا امشبم تموم شه اما مگه تو این سرما و بارون خواب به چشمم میاومد؟
ناچار از بین بوته ها بیرون اومدم ، بعد نگاه کردن به اطراف و مطمئن شدن از نبودن مزاحم شروع به قدم زدن کردم....
------------------------------------
۲.۷k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.